_ته ته میشه برام شیر توت فرنگی درست کنی؟
_مطمئنی؟ جونگهو شکم درد نمیگیره؟
_نه، فقط نارنگی و پرتقال و اینها باعث دلدرد میشن.
تهیونگ سر تکون داد و جنی رو روی دستهاش بلند کرد و با هم به سمت اشپزخونهی بزرگشون رفتن.
تهیونگ آروم جنی رو روی صندلی گذاشت و شیر و توت فرنگی رو از یخچال بیرون آورد.
_تهیونگ به جونگهو سر زدی؟
_آره عزیزم، مثل یه فرشته خوابیده بود...
جنی با خنده سر تکون داد و به تهیونگ نگاه کرد.
بعد از گذشت چند دقیقه، تهیونگ شیر توت فرنگی رو توی لیوان ریخت و به سمت جنی اومد.
_پاشو بیبی.
جنی آروم بلند شد و کیسه آب گرم رو گرفت تا نیوفته.
تهیونگ نشست و جنی رو روی پاش نشوند.
جنی با لبخند رو پای تهیونگ جا گرفت و یک ضرب، شیر توت فرنگیش رو سر کشید و لیوان خالی شده رو روی میز گذاشت.
تهیونگ خندهای کرد و بوسه ای روی لب جنی نشوند.
_دوستش داشتی عزیزم؟
_آره، خیلی خوب بود...
کمی تکون خورد و رو به روی تهیونگ نشست و دستهاش رو دور گردنش حلقه کرد.
تهیونگ از بالا و پایین شدن قفسهی سینهی جنی، متوجه شد بغض داره!
با لبخند موهاش رو نوازش کرد و گردنش رو بوسید.
_چی شده عشقم؟
_ت...ته...من...من خیلی خوشبختم...
_معلومه که خوشبختی...
_تهیونگ من تو خوابم هم انقدر خوشبختی رو احساس نکردم...این...این از رویایی که داشتم هم قشنگ تره!
جنی ریز ریز گریه میکرد و محکم تهیونگ رو بغل کرده بود.
_خیلی دوست دارم تهیونگ...خیلی...
_منم خیلی دوست دارم عزیزدلم...
_همیشه پیشم بمون، هیچ وقت…ه...هیچ وقت تنهام نزار...من خیلی دوست دارم...
_جانم...من همیشه کنارتم...هیچ وقت ولت نمیکنم.
_تهیونگ بعضیا از من خوشگل ترن...
تهیونگ آروم جنی رو خودش فاصله داد و تو چشمهاش نگاه کرد.
_جنی تو زیباترین زنی هستی که من تو عمرم دیدم! من علاوه بر ظاهرت، باطنت هم میپرستم عزیزدلم!
_ر...راست میگی؟ من...من خوشگلم؟
_خیلی خوشگلی! خیلی جنیم...من نمیتونم کلمهای پیدا کنم که عشقم رو کاملا بهت توصیف کنه، هرچقدر بهت بگم دوستت دارم باز هم کم گفتم! من لحظه به لحظه بیشتر عاشقت میشم و به این فکر میکنم چقدر خوبه که همچین ملکهای رو دارم!

YOU ARE READING
𝓕𝓮𝓮𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓪 𝓷𝓮𝔀 𝓵𝓲𝓯𝓮🌱
Fanfiction🌱 کامل شده 🌱 فکر میکرد خوشبختی وجود نداره! فکر میکرد عشق معنی نداره! فکر میکرد هیچ وقت قرار نیست طعم خوشبختی رو بچشه! نمیتونست نگاه مثبتی به زندگی داشته باشه! حق هم داشت... هر کسی جای اون بود نمیتونست! اما همیشه همه چیز ثابت نمیمونه... اون...