Part2

89 18 1
                                    


توی افکارش غرق بود و باز هم هیچ چیز جز مدارک جعلی پیدا نکرده بودن. فکرش به هیچ‌ جا نمیرسید و مثل همیشه نیاز به مشروب داشت.

وسایلش رو برداشت و به سمت بار راهی شد. چند باری در بین راه از جاده منحرف شده بود، چند باری هم ممکن بود با چند نفر تصادف کنه!

به بار رسید و سر جای همیشگی نشست. نگاه سنگینی رو حس میکرد، به همون سمت رو برگشت و با صورت اشنایی رو به رو شد. گره‌ای بزرگ بین ابروهاش درست شد. تا اینکه مرد شروع به حرف زدن کرد.

-هی افسر مین! فکر میکردم بهم زنگ بزنی.

اخم هاش رو بیشتر توی هم کشید و با حالت همیشه مشکوکش لب زد:

-شما من رو از کجا میشناسید؟!

مرد بلند خندید و گفت:

-قرار بود به جرم جذابیتم دستگیرم کنی افسر!

افسر پوزخند حرصی ای زد و زیر لب زمزمه کرد:

-از عادت های مستیم متنفرم

و با صدای بلندتری ادامه داد:

-راستش چیز زیادی یادم نمیاد، پس اگه حرکت مزخرفی زدم... امیدوارم درک کنی.

هوسوک با چشم های مرموز و پوزخندش گفت:

-امیدوارم درک کنی یعنی معذرت میخوام؟

-اره... همون.

مرد کوچیک تر دستش رو روی شونه ی افسر گذاشت و اهمیتی نداد که اونقدر ها هم صمیمی نیستن.

-پس برای جبران نوشیدنی مهمونم کن.

حدودا دو ساعتی میشد که کنار هم نشسته بودن و نوشیدنی میخوردن. گوش های افسر مثل دفعه قبل قرمز شده بود و این از نظر هوسوک زیادی بامزه بود، برخلاف روحیه خشن و فاکرش.

بهش خیره شده و لبخند از روی لبش کنار نمیرفت که موبایل مرد بزرگتر زنگ خورد.

-چیه نامجون؟....خوبه، دوربینای اطراف تلفن عمومی رو چک کردی؟ رئیس پلیس کانگ گوه خورد شما تیم من هستین یا اون دیک فیس؟

کلافه دستی به پیشونیش کشید و موهاش رو عقب زد و ادامه داد:

-خیلی خب بسه حوصله ندارم... اونا رو برام ایمیل کن میرم خونه چک میکنم.

و بعد قطع کرد.

هوسوک لب پایینش رو خیس کرد و گفت:

-فکر میکردم وقتی مستی حواست به چیزی نیست.

-این موضوع لعنت شده چیزیه که لب پرتگاهم از فکرم نمیره.

و بعد خواست که موهاش رو ببنده ولی مرد کوچیک تر بلند شد و پشت سرش ایستاد، کش مو رو از دستش گرفت و شروع کرد به بستن موهای بلند و پرکلاغی افسرش.

FLORICIDE | SOPEWhere stories live. Discover now