با دومین برخورد کامیون، شیشه های ساختمان تماما درهم شکست و باعث شد کارکنان اداره از شدت ترس فریاد بزنن و هر کدوم برای نجات خودشون به طرفی فرار کنن. چانگسو با عجله در اتاق ارشدش رو باز کرد و خطاب به مرد شوکه گفت:
-افسر با من بیاین، از در پشتی میبرمتون!
یونگی اسلحهاش رو بیرون کشید و سرش رو به نشونه منفی تکون داد، ضربان بی قرار و شورانگیز قلبش رو نادیده گرفت و همینطور که از اتاق بیرون میرفت، کوتاه دستور داد:
-کارکنان رو به جای امنی برسون.
چند مامور دیگه هم پشت سرش راه افتادن و با شلیک های پی در پی سعی کردن حمله ناغافل رو خنثی کنن. راننده کامیون بی توجه به شلیک مامور ها، مرتبا عقب میرفت و با سرعت بیشتری ماشین رو به ساختمان میکوبید تا اینکه بخش بزرگی از دیوار فرو ریخت! سر و صدا شدت گرفت و ماموران هاج و واج به صحنه مقابلشون خیره شده بودن. راننده ماشین، ضامن گاز اشکاور رو با دندون کشید و به داخل اداره منهدم پرتاب کرد. افسر مین خطاب به مامورها فریاد زد:
-برای بردن بازداشتی ها اومدن!
و به سرعت به طرف بازداشتگاه دوید؛ در یک لحظه ذهنش بهش تلنگر زد و باعث شد قدم هاش میانه راه خشک بشه.
-جونگکوک لعنتی...
راه طی کرده رو برگشت و جونگکوک رو دید که با عجله توی ماشین نشست و همینطور که در رو میبست، دستش رو به نشون خداحافظی تکون داد و لبخند دندون نمایی زد، کامیون به سرعت حرکت کرد و با صدای ریتمیک بوق ازشون دور شد. جونگکوک قهقهه سرخوشی زد و با انداختن دستش دور گردن مرد بزرگتر، بوسه محکمی روی گونهاش نشوند. تهیونگ لبخندی به پهنای چهره اش زد و پرسید:
-از نقشم خوشت اومد؟
مرد کوچیکتر سرش رو کمی از پنجره بیرون برد و همینطور که به ماشین پلیس هایی که با فاصله نسبتا کمی درحال تعقیبشون بودن نگاه میکرد، گفت:
-باورم نمیشه کیم تهیونگ، متوجهی این اولین جرمی بود که خودت براش پیش قدم شدی؟
-البته که پیش قدم میشم وقتی پای تو وسطه!
و با مهارت فرمون ماشین رو چرخوند و وارد جاده فرعی شد. کنترل همچین ماشین بزرگی اون هم با سرعت بالا کار خیلی سختی بود اما تهیونگ تمام حواسش رو جمع کرده بود و به صورت زیگ زاگ حرکت میکرد تا تمرکز مامورها رو به بهم بریزه. با دیدن اتوبوسی که از مقابل به سمتشون میومد، نفس عمیقی کشید و تا حد ممکن به راهش ادامه داد و به محض اینکه موقعیت رو مناسب دید، فرمون رو با شدت به طرفی چرخوند و وارد جاده خاکی شد.
زمین بخاطر برف سنگین روز قبل کاملا یخ زده بود و همین باعث شد تا ماشین های پلیس به محض اینکه برای جلوگیری از برخورد با اتوبوس مسیرشون رو تغییر دادن، روی زمین سر بخورن و به شدت باهم برخورد کنن. یونگی که این اتفاق رو پیشبینی و از قبل چند متر عقب تر ترمز گرفته بود، حالا پاش رو روی گاز فشرد و درهمون مسیری که کامیون رفته بود، به راهش ادامه داد.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
FLORICIDE | SOPE
Hayran Kurgu༺Floricide🥀 ┊Genre:Criminal, Angst, Romance, Smut ┊Couple: Sope, Vkook ┊Writer: Shinrai _هیچکاری نتونستم بکنم، چیکار میکردم؟ خب دوستم نداشت، به قول خودش اونقدراهم احمق نبود که یکی مثل من رو دوست داشته باشه. و بعد اون رفت. طوری رفت که من ارزو کرد...