۳۴. تجربه‌ی جادو~

110 28 41
                                    

همیشه ضعف تو رو به زوال نمیکشونه، یه وقت ها قدرت زیاده که تو رو به سمت نابودی سوق میده.

چپتر سی و چهار؛ تجربه‌ی جادو

سومین در جلو قدم برمیداره و راهروی سنگی تاریک رو روشن نگه میداره. از کف دستان زیباش آتش زرد و سبز شعله می کشه و به صورت سحرآمیزی مسیر رو روشن می کنه.

وونهوی بیچاره از شدت دردی که موقع قطع شدن زبانش کشیده هنوز هم بیهوشه و توسط دوقلوها حمل میشه.

جیوو با نیشخندی که از لب هاش نمیوفته کتف های کارشده و عضلانی ش رو گرفته و برادرش پاهاش رو.

جی سف زیر لب از وزن این مرد غر می زنه ولی گوش های جیوو هیچ چیزی از زخم زبان های برادرش رو نمی شنوه و تمام توجه ش تنها معطوف یک چیزه؛ صورت زیبای این مرد حتی بعد از چنین جراحتی و این تغییر بزرگ.

وقتی که وونهو با چرب زبونی خودش رو توی گروهشون جا کرد، و البته که راه دادن یه غریبه به تیمشون حماقت محض بود، خیلی ریزه میزه و قد کوتاه بود ولی از وقتی گرد زورافین رو دزدید اینطوری ورزیده اندام شد؛ هر چند که این همه تغییر قادر به تغییر چهره بانمک این مرد نبوده.

هیکل وونهو تغییر کرده و مطمئنا اوایل مصرف دارو زور زیادی هم داشته اما وقتی که مصرف زورافین قطع بشه کم کم خاصیتش رو در بدن از دست میده و ویژگی هایی که بخشیده شروع به تحلیل رفتن می کنند. اگه خاصیت زورافین از بین نرفته بود وونهو به قدری توانایی داشت که اون طناب ها رو پاره کنه و نذاره اون دلقک دیوونه زبونش رو از بدنش بیرون بکشه.

به تکه گوشت پیچیده شده لای پارچه که درون کیسه‌ی دور کمر سومینه فکر می کنه و پشت کمرش مورمور میشه و می لرزه.

دور دهان وونهو رو با تکه ای از پارچه لباسش پوشوندن تا چهره‌ش حالشون رو به هم نزنه.

با دیدن صورتِ اونطور کبود و به خون نشسته‌ی این مرد، جیوو طوری ضعف رفت که رنگ گچ شده بود؛ افتضاح تر وقتی بود که مجبور شد با این وضع متیو رو دنبال کنه و نذاره با خودسری هویتشون رو لو بده.

متیو وقتی فهمید مرد کوتوله و شنلدارِ همراهش فرار کردن خیلی عصبانی شد و سریع دنبالشون رفت و جیوو به دستور سومین مجبور شد دنبالش بره.

تو دل جنگل وقتی پیداش کرد که دیگه تو شمایل گرگی ش نبود و با همون فرم آدمیزادش شنل مرد شنلدار رو بو می کشید.

-می بینم خیلی خوشحالی!

لبخند متیو خیلی گشاد بود، یه جورایی انگار چیزی رو در تمام زندگی‌ش دنبال کرده بود که حالا بخش کوچکی ش رو پیدا کرده.

شنل رو داخل دستش تاب میده و میگه: این... این کلید حل یه معمای بزرگه؛ عضو گم شده ما! یه کارد اصیل و فوق العاده قدرتمند.

جیوو ابرویی بالا میندازه و به شنل نگاه می کنه. آرزو می کرد ای کاش می تونست مثل متیو اینقدر خوب بوی بقیه رو متوجه بشه و از حرف های این گرگ دیوونه سر دربیاره.

بعد از کلی کشیدن بدن سنگین وونهو، به پناهگاه زیرزمینی شون می رسن.

یه بنای سنگی درست در زیرِ جنگل که با جواهرات درخشان جادویی ای روشن نگه داشته میشه.

گیاهان متفاوتی که تاحالا نظیرشون در دنیای انسان ها دیده نشده در کنار الماس ها رشد کردند و یه جورایی میشه گفت این گیاهان منبع انرژی سنگ های درخشان هستند.

از جای جای این بنای سنگی، روزنه هایی از نور به داخل تاریکی نفوذ کرده.

از کنار گیاهان بنفشی که در سقف رشد کرده اند باریکه هایی از آب به داخل رود وسط غار می ریزه.

از زیر رود رده هایی از نور آبی به چشم می خوره که خیلی خیال انگیز جو غار رو سرد و ترسناک کرده.

PHANTOMDonde viven las historias. Descúbrelo ahora