وقتی اخبار ته میکشه، بهترین کار خبر ساختنـه!
چپتر چهل و پنج؛ جان در کفِ یار
جیوو روی خزهای گرگ دراز کشیده و باهاشون بازی میکنه. جوری که حیوان رو آزار نده خزهاش رو از هم فاصله میده، یا در هم میبافشون.
حوصلهـش سر رفته. اون کوتولهی دیوونه که کلا ازشون جدا شده، شوگا هم در جستوجوی عضو گمشده کاملا یادش رفته دو نفر دیگه هم همراهشون بودند.
به کمر دراز میکشه و در حالی که با مشت به سطح دو طرف بدنش میکوبه و جیغی از خستگی میکشه، پاهاش رو به محکمی در هوا تاب میده.
-خسته شدم متیوووو، به جای این که همهـش بخوابی و خرناس بکشی پاشو یه کاری کن!!
لب گرگ به بالا تابیده میشه و دندان نیشـش مشخص میشه، غرش کوتاه و خمارش کاملا مشخص میکنه حوصلهی مسخرهبازیهای دختر رو نداره.
جیوو دست زیر چانهـش میزنه؛ اگه الان وونهو اینجا بود میتونست خیلی راحت سر به سرش بذاره و از واکنشهای بامزهـش به خنده بیوفته. کی فکرش رو میکرد با چپوندن چند تکه پارچه داخل شلوارش بتونه یه مرد رو تا سر حد مرگ بترسونه؟
با انگشت اشاره خطوطی دورانی میون موهای متیو میکشه و پاهاش رو تاب میده، لبهاش آویزوناند.
-ولی وونهو واقعا توی شناخت سمها و داروها نابغهـس؛ ببین چطوری تونسته زورافین رو توی ترکیبی ببره که باهاش پودر تقویت کنندهی عضلات ساخته!
گفته میشه زمانی که مردم عادی گرد زورافین رو مستقیم مصرف میکنند فورا به تمنای قلبیشون میرسند. اما این سم مهلک و خطرناک زمانی که زیاد مصرف بشه باعث مرگ میشه و مصرف مداومش کمکم هوش از سر آدمیزاد میبره.
گرگ بهش اهمیتی نمیده و سرش رو به سمت دیگری میذاره که شاید به دختر بفهمونه میخواد بخوابه و باهاش حرف نزنه.-هی!!! هی، هی، هی!!!! نمیخواهید برگردیم دیگه؟
صدا به اندازهی کافی بلند هست که در شناخت صاحبش شک نکنند. دختر موشرابی فورا از جا میپره، با جهشی از بدن گرگ پایین میپره و با رویی باز از همراه دیوونهـشون استقبال میکنه. کسی که با قدمهای نمایشی همیشگیـش بهشون نزدیک میشه و به نظر زیادی خوشحال میاد.
دختر موهای متیو رو میکشه تا توجهـش رو جلب کنه.
-هی! چه عجب؛ فکر کردم تو اون هتل ترسناک سرت رو زیر آب کردن از بس خبری ازت نبود.هونگجونگ آخرین قدم سرخوشش رو هم برمی داره و دست به کمر ابرویی بالا میندازه.
-هی خانم قرمزی، من یه درخت لیمو دارم که نیاز به رسیدگی داره. فکر کردی تا وقتی منتظرمـه به خودم اجازهی مردن میدم؟
جیوو لبهاش رو خیس میکنه و همراه پوزخندی سر کج میکنه. زیر لب غر میزنه: تو هم کشتی ما رو با این لیموشیرینت.
VOCÊ ESTÁ LENDO
PHANTOM
Fanfic●کاپل: یونگی، ووسان، سونگجونگ -وهم آلود- ●یونهو به عنوان وارث هتل اِمِرالد دچار دسیسه های اطرافیانش بر سر قدرت و پول میشه و تاجایی پیش میره که دیگر به خودش هم یارایی برای تکیه نداره. چه کسی در اوج نزاری او رو به زندگی برمیگردونه؟ -میدونی همیشه متن...