💦2🔞

4.5K 419 38
                                    

[خب طبق قولی که داده بودم پارت دوم رو آپلود میکنم ]

*****
لوکیشن رو باز کرد
اما با دیدن آدرس بادش خالی شد
سئول ، چهارراه سینسا ، بلوک 58
از گوانگجو تا سئول خیلی راه بود ...
جیمین حتی مطمعن نبود پول خرید یه رامیون ارزون رو داشته باشه ، چه برسه کرایه رفتن به سئول !
اما نباید این فرصت رو از دست میداد پس از سرویس پیاده شد
با آخرین توانش شروع به دویدن کرد و از یتیم خونه دور شد
نفس نفس زنان خودشو به ایستگاه قطار رسوند
لا به لای مسافرایی که با همهمه وارد قطار میشدن خودشو جا کرد و از شلوغی جمعیت استفاده کرد تا از مسئول قطار که بلیط های مسافرا رو می‌گرفت عبور کنه
روی صندلی ای نشست و با سوت قطار ، گوانگجو رو به مقصد سئول ترک کرد
...
از قطار پیاده شد و با دیدن اون حجم از جمعیت حس غربت به دلش دامن زد ، حتی نمیدونست چهارراه سینسا کجاست !
تاچشم کار میکرد فقط برج های بلندی دیده میشد که به آسمون کشیده شده بودن
از پیرمردی که همراه چمدونش به مقصد نامعلومی
می‌رفت پرسید
+ببخشید آجوشی چهار راه سینسا کجاست ؟
پیرمرد نگاهی به سر تا پای جیمین انداخت
–دانش آموز باید تاکسی بگیری اما اگر میخوای پیاده بری چند متر اون ور تر خیابان میانگ دونگه بپیچ به چپ چهار راه سینسا رو پیدا می‌کنی !
جیمین به نشانه تشکر به پیرمرد تعظیم کرد و بعد شروع به دویدن کرد
جیمین با دیدن برج بلندی که کنار چهارراه سینسا بود " واو " ای گفت برج انقدر بلند بود که برای دیدنش جیمین دچار سرگیجه میشد ، کمی بعد بلوک 58 رو پیدا کرد و وارد شد
صف بلندی از دختر و پسرا توی راهرو ایستاده بودن
جیمین به سمت دختری که حسابی به خودش رسیده بود و با لباس های مارکی که پوشیده بود خودنمایی میکرد ، رفت
+ ببخشید ادمین سایت بهم گفت بیام برای مصاحبه
منشی در حالی که آدامس توی دهنشو با صدا میجوید
با نیشخند نگاهی به لباس فرم جیمین انداخت

از قطار پیاده شد و با دیدن اون حجم از جمعیت حس غربت به دلش دامن زد ، حتی نمیدونست چهارراه سینسا کجاست ! تاچشم کار میکرد فقط برج های بلندی دیده میشد که به آسمون کشیده شده بودن از پیرمردی که همراه چمدونش به مقصد نامعلومیمی‌رفت پرسید +ببخشید آجوشی چه...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

& مطمعنی اشتباه نیومدی ، تو الان باید مدرسه باشی
جیمین سرشو پایین انداخت و شروع کرد به بازی کردن با انگشتاش
منشی وقتی جوابی از جیمین دریافت نکرد
با دست به آخر صف اشاره کرد
&‌ اوکی بیبی بوی میتونی بمونی آخر صف تا نوبتت شه
به سمت آخر صف به راه افتاد که سنگینی نگاه های زیادی رو حس میکرد اما ترجیح میداد بهشون نگاه نکنه
مگه چه اشکالی داشت یه دانش آموز پورن استار بشه

*****
چندین ساعت بود که سر صف ایستاده بود و چیزی که توجهشو جلب می‌کرد این بود که هر کس از اتاق مصاحبه بیرون میومد در حال بستن دکمه لباس یا حتی مرتب کردن لباسش بود
با صدای منشی به خودش اومد
& بلاخره نوبتت رسید بیبی بوی
با استرس دستشو روی دستگیره در گذاشت و فشار داد
اتاق با تم مشکی دیزاین شده بود
مردی پشت میز نشسته بود و تابلو معرفه ای که روی میزش بود نوشته شده بود "min youngi"
بدون نگاه کردن به جیمین با صدای بمش پرسید
_ خودتو معرفی کن
جیمین آب گلوشو صدا دار قورت داد درحالی که از استرس کف دستاش عرق کرده بود ناخوناشو کف دستش فشار داد تا استرسش رو کنترل کنه
+ جیمین ، 17 ساله ... هیچ خانواده ای ندارم
مین یونگی با شنیدن اسم جیمین سرش رو بلند کرد و با چشمای نافذش به جیمینی که از خجالت لپاش گل انداخته بود خیره شد
_ لباساتو درار
جیمین بیشتر از این نمی‌تونست سوختن لپهاش رو حس کنه

***
آپلود پارت بعدی به حمایت شما بستگی داره 🌙
بعد از اینکه این پارت 30 ویو بگیره پارت بعدی رو آپ میکنم
ووت و کامنت فراموش نشه (خلاصه عشق بدید بهش )
قدردان نگاه زیباتون هستم

🔞Mind🔞[Yoonmin]Where stories live. Discover now