🔞Mind🔞[Yoonmin]

💦9🔞

یونگی امروز به اندازه ی کافی به دست این پسر کوچولوی سرتق جون به لب شده بود
برگشت تا به داخل بره که صدای افتادن چیزی توی استخر مانع رفتنش شد
نگاه کلافه و درموندش رو به استخر سوق داد ، جیمین توی استخر افتاده بود و درحالی که توی آب دست و پا میزد از یونگی در خواست کمک میکرد
+ یونـگ..یونگی م..من شنـ..ا بلد نیس..نیستم
با هر کلمه سرش زیر آب می‌رفت و تلاش میکرد تا سرش رو بیرون از آب نگه داره
یونگی بی توجه به تقلا کردن پسر از تراس به داخل عمارت رفت
انقد سنگ دل بود که اجازه میداد جیمین توی اون استخر بمیره ؟
صدای جیمین قطع شد ..
دیگه توی استخر تقلا نمی‌کرد و اجازه داد
تا آب وارد ریه هاش بشه
جسم سبکش به زیر آب رفت
چشماش بسته شد توی دلش لعنتی به مرد شهوتی ای فرستاد که فقط برای استفاده ابزاری بهش احتیاج داشت اصلا زندگی جیمین براش اهمیتی داشت؟
.....
دوباره همون لب های تلخ
می‌تونست احساسشون کنه
جیمین با اکسیژنی که وارد ریه هاش شد چشماش رو باز کرد
درسته ! اون یونگی بود که اکسیژن درون ریه هاش رو از طریق بوسه به جیمین تزریق میکرد
اون تلخی لعنتی حالا داشت بهش زندگی میداد
جیمین بی توجه به سوزش چشماش به خاطر کلر آب ، به چشمای باز یونگی خیره شده بود
دستاشو پشت گردن یونگی حلقه کرد و وحشیانه لبای تلخ معشوقش رو می‌بوسید
با حس بالا کشیدن بدنش ، هر دو روی سطح آب اومدن
دستای یونگی دور کمر پسر حلقه شده بود و اون رو روی آب نگه داشته بود
اون نگاه های گره خورده شون ...
همون نگاه ...
دقیقا می‌تونست افسارشون رو برای یک شب داغ پاره کنه

جیمین تند تند مشغول باز کردن دکمه های پیرهن یونگی شد
پیرهنی که مانع ای بود برای لمس معشوقش
یونگی دستاشو روی یقه پسر کوچک تر گذاشت و در حالی که نفس نفس میزد ، لباس جیمین رو پاره کرد طوری که تمام دکمه های پیرهنش به سمتی پرتاب شد
دستش رو پشت کمر پسر فشار داد و باعث شد عضو هاشون روی هم قرار بگیره
_ این جوری پیرهن در میارن !
جیمین خنده ای کرد و دوباره لباشو روی لبای مردش گذاشت
در همون حالت که با ولع لبای ورم کرده همدیگرو مک میزدن ، یونگی جیمین رو از آب بیرون کشید و دستاشو زیر بوتی های نرم و برجسته پسر حلقه کرد‌ .
جیمین مثل بچه کوچیکی توی بغل یونگی جا خوش کرده بود و لب های پسر بزرگتر رو به بازی گرفته بود