💦12🔞

2.6K 282 55
                                    

تهیونگ خودش رو وسط نامجین پرت کرد و باعث شد جین چشم غره ای بهش بره
~ مگه کوری نمیبینی پیش شوهرم نشستم ؟ عین گوز ناخونده خودتو ول میدی وسط ما !
جیمین متعجب از تغییر ساید‌ یهویی جین ، محو اون کل کل خانوادگی شده بود ...
تهیونگ بی توجه به غر غر کردن جین چشم به تلویزیون دوخته بود و سیبش رو قاچ میزد و با ملچ ملوچ میخورد
~ هی کمتر اون صدای کوفتی رو در بیار
ودر حالی که میخواست ادای تهیونگ رو در بیاره اجزای صورتش رو به جهت های مختلفی حرکت میداد .
نامجون خوب میدونست که آخر این کل کل کردنا چیزی نیست جز اینکه تهیونگ انقد روی مخ‌ جین تردمیل می‌ره که آخر سر جین با هر چیزی که جلوی دستش باشه به دنبالش میفته
حالا میخواد با لنگ دمپایی باشه یا حتی درختچه کوچیکی که کنار مبل، گوشه دیوار گذاشته بودن !
جین که شعله های آتیش از توی چشماش زبونه می‌کشید با عصبانیت به سمت نامجون برگشت و
توی یک سانتی صورتش داد زد
~ اگر همین الان دهن این بچه رو نبندی مجبورت میکنم شب کنارش توی راه پله بخوابی !
نامجون جین رو در آغوش گرفت و سرش رو بوسید
با لحنی که سعی در آروم کردنش داشت جواب داد
^^ عزیزم آروم باش ! تهیونگ فقط یه بچه‌اس ..
جین نیشخندی به تهیونگ ملچ ملوچ کنان زد و گفت
~ نامی اینقد اینو لوسش نکن ! ای کجاش بچس یه ملتو حامله کرده .. هیچ باسنی از دستش در امان نیست !
تهیونگ از جاش بلند شد و شروع کرد به دراوردن ادای جین
÷ نامی اینقید اینی لیسیش نکین
و بعد از اینکه ادای جین رو در آورد مثل میگ میگ صحنه رو ترک کرد
جین از بغل نامجون‌بیرون اومد .
سبد میوه ها رو توی دستش گرفت و در حالی که باسن تهیونگ رو نشونه گرفته بود ، تعقیبش میکرد
تهیونگ وارد اتاق شد و پرتاب سیب های آتشین جین، با شکست مواجه شد
جین که هنوزم تسلیم نشده بود سیب هارو به سمت در اتاق پرتاب میکرد
~ تهیونگ .. اگر مردی بیا بیرون تا این سیب رو جوری بکوبم تو اون تخمای بی ظرفیتت که تا ابد رویای پدر شدن رو دلت بمونه ..
وقتی که جوابی از تهیونگ دریافت نکرد کمی سکوت کرد و انگار که ایده ی‌ جدیدی به ذهنش رسیده باشه ، نگاه خبیثی به سیب توی دستش انداخت
~ یا شایدم بهتر باشه این سیبا رو جوری بکوبم توی تخمات که جای سیب با تخمات عوض شه و هر موقع کام شدی ، از کامت درخت سیب رشد کنه ...
وسط سخنرانی جین و تهدیدای پشم ریزونش ، نامجون و جیمین با لبخند مسخره ای به هم دیگه خیره شده بودن
شاید اگر ولشون میکردی هیچ کدوم تهیونگ و جین رو گردن نمیگرفتن!
جین با فهمیدن اینکه تهیونگ قرار نیست دم‌به تله بده
سر خورده با سبد خالی عقب نشینی کرد
نامجون با لبخند چال لپ نمایی رو به جین گفت
^^ سوییتی! حالت خوبه ؟
جین پشت چشمی نازک کرد و به سمت آشپزخونه رفت
نامجون خجالت زده خندید
^^ جیمین جان !! اینا همه عادیه .. ما خانوادگی عاشق همدیگه ایم..
جیمین که فهمیده بود نامجون بخاطر اوضاع خونه معذب شده خنده کوتاهی کرد و گفت
+ آقای کیم‌ این چیزا اصلا مهم نیست! مهم اینه که تهیونگ یه خانواده باحال مثل شما داره :)))
نامجون لبخندی زد که چال لپاش و اون خط پرانتزی لبخندش باعث شد جیمین هم متقابلاً به اون صورت جنتلمن و در عین حال کیوت لبخند بزنه
نامجون شروع کرد به بالا پایین کردن کانالا
در همین حال از جیمین پرسید
^^ اسمت جیمینه درسته ؟
+ بله ..
نامجون سری تکون داد و گفت
^^ به خانوادت خبر دادی که شب اینجایی ؟
چرا وقتی نامجون اسم خانواده رو آورد ، یونگی به ذهن جیمین اومد ؟ مطمعن‌بود که نامجون گفته بود خانواده !!
پس چرا باید به اون لعنتی فکر میکرد ؟
کسی که قلب و روحش رو تیکه تیکه کرده بود می‌تونست خانوادش باشه ؟
اصلا خانواده یعنی چی ؟ کلمه ای که خوندن و نوشتنش رو از بچگی بهش یاد داده بودن اما اون فقط یه کلمه بود و براش قابل درک نبود ...
سرش رو پایین انداخت و با لحن غمگینی گفت
+ آقای کیم من خانواده ای ندارم .. منم توی یتیم خونه بزرگ شدم .
نامجون صدای تلویزیون رو بی صدا کرده بود و فقط مشغول دیدن تصویر کانالهای معتددی بود که با دکمه بین اون ها جا به جا میشد
اما با شنیدن جمله جیمین کنترل رو روی کاناپه پرت کرد و با چهره ای که ناراحتی درش موج میزد جلوی پای جیمین نشست و شروع کرد به نوازش کردن سرش
^^ جیمین جان ! نگران نباش سرنوشت خیلی از بچه‌ها این جوری میشه اما بهت قول میدم من و جین تا پای نفس ازت حمایت میکنیم
جیمین نمیدونست اون لحظه باید تحت تاثیر حرفای آقای کیم قرار می‌گرفت یا تحت تاثیر کانال ماهواره ای که نامجون بی خبر از محتواش اونو انتخاب کرده بود وچند نفر مثل سگ داشتن همدیگرو میگاییدن
جیمین لبش رو گاز گرفت تا نخنده
+ آقای کیم میشه عوضش کنید ؟
نامجون متعجب به جیمین خیره شد و گفت
^^ حتما عزیزم نمیخاستم برنجونمت
جیمین با شرم دستاشو جلوی چشمش گرفت و گفت
+ منظورم کانال ماهواره اس
نامجون سرشو برگردوند و با دیدن اون صحنه مستهجن
سریعا به سمت کنترل پرواز کرد
^^ جیمین پسرم لطفا همین طوری جلوی چشماتو بگیر هر موقع گفتم میتونی چشماتو باز کنی
جیمین خندید و منتظر نامجون شد
^^ خب میتونی باز کنی
جیمین با دیدن کارتون باب اسفنجی زیر خنده زد
واقعا آقای کیم فکر میکرد جیمین چشم و گوش بسته اس؟
صد درصد!  چون از ناله هاش زیر یونگی بی خبر بود
جین از توی آشپزخونه مثل مادرای غر غرو هنوزم داشت بخاطر تهیونگ غر میزد و گاهی عصبانیتش رو با کوبیدن وسایل بهم دیگه نشون میداد
~ غذا حاضره
تهیونگ که تازه از حموم در اومده بود با موهای خیس از لای در اتاق سرشو بیرون آورد و گفت
÷آبا میتونم بیام ؟
جین با دیدن قیافه کیوت و تاتامایکی تهیونگ ، خمش فروکش کرد و با لبخندی گفت
~ بیا کاریت ندارم
~ جیمینینی پاشو بیا ببین چی درست کردم برات

🔞Mind🔞[Yoonmin]Where stories live. Discover now