💦31🔞

1.6K 172 109
                                    

امروز یه دور همی خونه دادستان برگزار میشد

  ماشین رو جلوی ورودی نگه داشت و با زدن بوق از نگهبان خواست تا مانع رو برداره

نگهبان از توی کانکس به بیرون نگاه کرد و با دیدن یونگی و خانوادش دکمه رو زد و مانع یواش یواش بالا رفت

یونگی پاش رو روی گاز گذاشت و ماشین وارد محوطه شد
سوهی و یونا از ماشین پیاده شدن

دادستان به همراه چند نفر زیر آلاچیق توی محوطه نشسته بود

یونا با ذوق به سمتش دوید
[] پاپابزلگ ( بابابزرگ)

دادستان یونا رو بوسید
...نوه دوست داشتنی من

یونگی به سوهی اشاره کرد تا یونا رو از اونجا ببره
سوهی بعد از احوال پرسی با پدرش ، دست یونا رو گرفت و به داخل ساختمون رفتن

یونگی هم کنار پدر زنش توی آلاچیق نشست
_ خب معامله با تگزاس به کجا رسید ؟

پدر زنش کلافه جواب داد
... گفتن باید تورو ببینن وگرنه جناسارو نمیفرستن

یونگی آرنجش رو روی میز گذاشت و با تیکه گفت
_ حق دارن .. چون اونا فکر میکنن تو یه دادستان فاکی ای که برای جمهوری کره کار می‌کنه پس نمیتونن بهت اعتماد کنن

و بعد نیشخندی زد و ادامه داد
_ ولی خبر ندارن که این دادستان یه تاجر مواد مخدره که مثل گرگ توی پوست بره قایم شده !

چند نفری که توی جمعشون بودن شروع کردن به خندیدن که با صدای بلند دادستان خنده هاشون قطع شد

... اره اونا نمیدونن من کانگ سونگ هستم کسی که لب تر کنه بند و بساطشون به تاراج می‌ره

یونگی از حرص خوردن کانگ سونگ لذت میبرد
این مرد حتی شیطان رو هم درس میداد
چه جنایت هایی که زیر نقاب دادستان بودنش انجام نداده بود !

یکی از افرادی که اونجا بود ،  پرسید
... مین یونگی شنیدم قبلا یه کمپانی پورن هاپ داشتی چیشد ؟ راستش من پدوفیلم و علاقه زیادی به بچه های کم سن و سال دارم ، میشه یه چند تا از اون بچه ها رو یه شب قرض بگیرم ؟ البته اینم بگم که جنسیتشون برام مهم نیس

یونگی نگاه معنی داری بهش انداخت
_ اون کمپانی رو خیلی وقته واگذار کردم

مرد با قیافه ای ناامید جواب داد
... حیف شد پول خوبی بهت میدادم

یونگی از روی تمسخر خندید
_ پیری من انقدی پول دارم که صد تای تورو بخرم بعدشم صاف هر صد تا ورژنت رو بکنم تو چاه مستراح بدون اینکه فکر کنم چقد پول بابتش دادم

🔞Mind🔞[Yoonmin]Where stories live. Discover now