💦36🔞

1.9K 231 94
                                    

یک ماهی از اینکه جسد تکه‌تکه شده میا رو ته دره انداخته بود میگذشت ، خبری از استاکرها نبود و این نشون میداد که یونگی بلاخره تونسته بود زندگیش رو از وجودشون پاکسازی کنه

دیگه هیچ استاکری اطرافشون پرسه نمی‌زد و حالا با خیال راحت می‌تونست به زندگیه سیاه و سفیدش ادامه بده

هر چند وجود دختر کوچولوش باعث میشد ، این زندگی
سیاه و سفید کمی رنگ به خودش بگیره

  بارون شدیدی می بارید و قطره های بارون شلاق وار
به صورت یونگی میکوبیدن

همین باعث شده بود تا کسی متوجه اشک ریختن هاش نشه

تمام لباس و موهاش غرق در آب بارون بود ، شاید بارون سعی داشت روح آسیب دیده ی یونگی رو بشوره و با خودش ببره

بالای قبر سوهی ایستاده بود و  شاخه گل رزی توی دستش بود
خم شد و مقابل قبر زانو زد ، گل توی دستش رو روی سنگ قبر گذاشت 

بالای قبر سوهی ایستاده بود و  شاخه گل رزی توی دستش بود خم شد و مقابل قبر زانو زد ، گل توی دستش رو روی سنگ قبر گذاشت 

اوووه! هذه الصورة لا تتبع إرشادات المحتوى الخاصة بنا. لمتابعة النشر، يرجى إزالتها أو تحميل صورة أخرى.

یونا از قبر فاصله گرفت و به سمت یونگی رفت

بدن نحیف و ریزه میزه اش رو زیر کت یونگی پنهان کرد

دستی به صورت پدرش کشید و موهای خیسش رو که قطره های بارون ازشون چکه میکرد بالا داد
[] پاپا گیه نتون هنوز منو دالی ( بابا گریه نکن ، هنوز منو داری )

یونگی چشمای سرخ از اشکش رو به یونا داد و لبخند
بی جونی زد
_ بابایی گریه نمیکنه اینا قطره های بارونه

یونا با دماغ قرمز شده که حاکی از سرد بودن هوا بود به قبر مادرش خیره شد
[] پاپا ، مامانی هفت لوزه اینجا خوافیده پس کی بیدال میشه ؟ ( بابا ، مامانی هفت روز اینجا خوابیده پس کی بیدار میشه ؟ )

یونگی با پشت دست ، اشک های مزاحمش رو کنار زد و با حالت غمگینی گفت
_ مامانی دیگه بیدار نمیشه ، اما گفت همیشه مراقبته

یونا با چونه لرزون نگاهش رو از سنگ قبر به قاب عکس سوهی که روی صلیب بالای قبر نصب شده بود ، داد
[] ولی من دلم بلاش تنگ شده ( ولی من دلم براش تنگ شده )

🔞Mind🔞[Yoonmin]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن