💦13🔞

2.6K 259 40
                                    

دستی که یونگی باهاش مشغول نوازش کردن صورتش بود رو
با خشم پس زد
گریه هاش شدت گرفت ..
چند قدم از یونگی دور شد
یونگی بحدی مست بود که نمیدونست داره رابطه ای که این همه جلوی جیمین تعصبش رو میکشید ، یکسره میکنه
میا با صورت خیس از اشک روشو از مرد خیانت کارش برگردوند
اجازه داد زانوهاش از بار غمی که روی دوشش بود، خم بشن
روی زمین با زانو نشسته و چشمای بارونی شو با حصار دستاش پوشوند اجازه داد صدای هق هقای حبس شدش آزاد شه
یونگی تلو تلو خوران خودش رو به میا رسوند و از پشت بغلش کرد . سرشو روی شونه دختر گذاشت
_ انقققد گریییه نکننن جیمینااا !
میا دستاشو از روی صورتش بلند کرد و قلبش رو چنگ زد
& تمام این مدت پسره رو پیش خودت نگه داشتی ؟
یونگی بی خبر از اینکه میا سعی داره زیر زبونش رو بکشه بدون مکث جواب داد
_ ارههه
میا تن صداش بالا رفت
& عوضی تو تنها عشق زندگیم بودی ! با دلتنگی اومدم در خونت اون وقت باید مست و پاتیل پیدات کنم اونم در حالی که داری میگی بهم خیانت ....
هق هقاش اجازه نداد بیشتر از این حرف بزنه
یونگی قطره اشکی از چشمش چکید
و با صدایی که ناراحتی توش قوطه ور بود گفت
_ من عاشقت شدم جیمین ! چطور میتونم به بیبی بوی دوست داشتنیم خیانت کنم ؟
میا یونگی رو هول داد و باعث شد روی زمین بیفته
با آخرین ولوم صداش سر یونگی ای که با لپ های سرخ و چشمای اشکی بهش زل زده بود ، داد کشید
& احمق چشماتو باز کن! من میاعم .. دوست دختر بدرد نخورت که انقد خنگ بود فکر میکرد مردش حتی به بقیه نگاه هم نمیندازه
سرشو تکون داد و با خنده ای هیستیریک گفت
& رکب خوردی میا ... رکب خوردی بدبخت
کیفش که روی زمین افتاد بود برداشت و محکم توی سر یونگی کوبید که باعث شد یونگی بلند بلند بخنده و کف آسفالت دراز بکشه
انگشت تهدیدش رو سمت یونگی گرفت
& بهت ثابت میکنم انقدرام بی عرضه نیستم که دوست پسرمو جلوی چشمام بدزدن ..
.
.
.
با ضربه ای که توی صورتش خورد چشماشو باز کرد
این چی بود !؟
یه پای بزرگ توی صورتش بود
میخواست بلند شه اما سنگینی چیزی رو روی بدنش حس میکرد
سرش رو بلند کرد که با تهیونگی مواجه شد که تقریبا روی جیمین افتاده بود و زانوهای جیمین رو بغل کرده بود
و پاهاش نزدیک صورت جیمین بود و هر از گاهی لگدی نثار صورتش میکرد
تهیونگ رو از روی خودش کنار زد
+ لعنتی چقد بد خوابی !
از روی تخت بلند شد و کش و قوسی به بدنش داد
دیشب به حدی خسته بود که حتی به دیزاین جالب اتاق دقت نکرده بود

با ضربه ای که توی صورتش خورد چشماشو باز کرد این چی بود !؟ یه پای بزرگ توی صورتش بود میخواست بلند شه اما سنگینی چیزی رو روی بدنش حس میکرد سرش رو بلند کرد که با تهیونگی مواجه شد که تقریبا روی جیمین افتاده بود و زانوهای جیمین رو بغل کرده بود و پاهاش ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
🔞Mind🔞[Yoonmin]Where stories live. Discover now