جیمین چند روزی بود که دنبال گوشیش میگشت ، انگار آب شده بود و توی زمین رفته بود
تعجب برانگیز بود گوشی تا لحظه رسیدن به عمارت توی جیبش بود اما حالا خبری از گوشی نبود
از روی تخت آویزون شد اما بجای گوشی یه چیز عجیب تر پیدا کرد
دستشو به سمت سوتین قرمز رنگی که زیر تخت افتاده بود دراز کرد و اون رو بیرون آورد
با خشم به یونگی که مشغول مطالعه بود خیره شد
جیمین همون جور که توی ذهنش یونگی رو با سوتین توی دستش دار میزد ، به این فکر میکرد که طبق گفته های خود یونگی هیچ کس از این عمارت مافیایی خبر نداره حتی میا که دوست دخترش بود !
یعنی چه کسی رو روی این تخت به فاک داده بود ؟
یعنی یونگی با دخترای دیگه ای هم در ارتباطه؟
از روی تخت بلند شد و سوتین قرمز رنگ رو به سمت یونگی پرتاب کرد که باعث شد یونگی با اخم نگاهش رو از برگه های زیر دستش بگیره و در حالی که سوتین روی سرش آویزون شده بود گفت
_ نکن بچه !
جیمین رو به روش ایستاد و با نگاهی که از عصبانیت لبریز شده بود انگشت اشاره شو به سمت سوتین گرفت
+ این مال کیه ؟
یونگی سوتین رو با چندش از روی سرش برداشت
_ یادم نمیاد
جیمین با بهت به پسر بزرگتر زل زد
+ یادت نمیاد ؟ مگه با چند نفر روی این تخت لعنتی خوابیدی ؟
یونگی نگاهی پوکر به سر تا پای جیمین انداخت
_ جیمینا من یه مَردم و احتیاج دارم این دیک لعنتی مو توی سوراخایی که دورم میچرخن بکنم پس نباید ازم انتظار داشته باشی که یوزارسیف بازی در بیارم .جیمین که گردش خون توی بدنش متوقف شده بود با خشم گوشای یونگی رو توی دستاش گرفت و شروع کرد به تکون دادن سرش
+ وقتی اون دیک بدرد نخورت رو قطع کردم میفهمی که برای یوزارسیف بودن هم باز به دیک احتیاج داری که لاقل باهاش بشاشیجیمین با فریادی که یونگی سرش کشید ، گوشاشو رها کرد
_ بس کن این مسخره بازی رو جیمینا لابد انتظار داشتی تازمانی که تورو پیدا کنم باکره بمونم !
جیمین از لحن تند یونگی بغض کرد و لباش آویزون شد
و بدون فکر جواب داد :
+ باشه پس منم چون سوراخ دارم از این به بعد اجازه میدم هر دیکی توم رفت و آمد کنه
حرفش که تموم شد سمت راست صورتش داغ شد
سیلی خورده بود ؟
اونم از یونگی ؟
چونش شروع به لرزیدن کرد
نگاه لرزونش رو به یونگی انداخت که با چهره وحشتناکی که حاکی از عصبانیتش بود ، بهش زل زده بود
لب باز کرد تا دلیل سیلی ای که به صورتش خورده بود رو بپرسه اما یونگی پیش قدم شد و چونه جیمین رو محکم توی دستش گرفت
صورتشو به جیمین نزدیک کرد و لباشو وحشیانه به دندون گرفت طوری که جیمین گرمی خون رو روی لباش حس کرد
از درد ، قطره اشکی روی گونش چکید
دستاشو حریصانه روی بدن پسر کوچیک تر حرکت میداد
طوری که حتی یک ناحیه از بدن جیمین از تاچش بی نصیب نمی موند
با فشار دست جیمین روی قفسه سینش ، از جیمین فاصله گرفت
صورت جیمین خیس از اشک بود
اون تلخی لعنتی ...
لبای یونگی ....
براش طعم زندگی رو میداد
اما این بوسه فقط طعم حسادت و خشم رو به جیمین تزریق کرده بود
جیمین سرش رو به سمت دیگه ای چرخوند تا با چشمای وحشیه یونگی رو به رو نشه
یونگی کلافه صورت جیمین رو مقابل خودش تنظیم کرد
_ منو ببین !
جیمین با دو دلی سرش رو بالا آورد و به گوی های مشکی رنگ یونگی خیره شد ، گوی های مشکی رنگی که دریا نبود اما جیمین رو غرق خودش میکرد
پس وقتی عصبانی میشد ، گوی های مشکی رنگ
چشماش بیشتر میدرخشید ؟
_جیمینا !
با شنیدن اسمش از زبون یونگی بازم اشکاش تند تند از گوشه ی چشماش لیز خوردن
یونگی کلافه از کاری که با جیمین کرده بود دستش رو محکم مشت کرد .. دلش میخواست اون لحظه یه اَره بیاره و دستش خودشو از مچ ببره
قلبش با دیدن صورت خیس معشوقه کوچولوش به درد اومده بود
لباشو روی لپ جیمین گذاشت لپی که پوست سفیدش با یه سیلی رنگ عوض کرده بود
بعد از بوسه کوتاهی لباشو از لپ قرمز جیمین فاصله داد
دلش میخواست همین حالا جلوی پای جیمین زانو بزنه و ازش عذر خواهی کنه اما نمیتونست از حرفی که شنیده بود چشم پوشی کنه باید میفهمید طعم گذشتن از خط قرمزای یونگی چه مزه ای میتونه باشه
پس حالت صورتش خونسرد شد و با جدیت گفت
_ جیمنا تمام جسم و روحت ماله منه.. دست از پا خطا کنی کمترین مجازاتی که برات در نظر میگیرم مرگه !
جیمین حتی جرعت نداشت آب دهنش رو قورت بده
یونگی واقعا دیوونه شده بود ؟ اونم فقط با یه جمله ...
یونگی بعد از اتمام جملش به سمت کمد لباساش رفت و جلوی چشم جیمین لباساشو عوض کرد و بعد از اینکه ادکلن معروف و تلخش رو زد از اتاق خارج شد و جیمین رو با رایحه تلخش که اتاق رو پر کرده بود تنها گذاشت
.
.
ساعت ۱ شب بود
جیمین نه ناهار خورده بود و نه شام
از ناراحتی اعتصاب کرده بود
پشت صندلی نشست و آرنجش رو روی میز گذاشت
سرش رو توی دستاش گرفت
یونگی توی این مدت انقد براش مهم شده بود که حتی یه اخم از طرفش میتونست جیمین رو بهم بریزه
با احساس لرزیدن چیزی توی کشوی میز ، از سر کنجکاوی سرش رو از دستاش جدا کرد و کشو رو باز کرد
با دیدن گوشیش ابرهاش بالا پرید
پس یونگی گوشیشو برداشته بود
احتمالا این کارو کرده بود تا ارتباط جیمین رو با بیرون از عمارت مخصوصا تهیونگ ، قطع کنه
اسم تهیونگ روی صفحه نقش بسته بود
سریعا گوشی رو برداشت و تماس رو وصل کرد
+ الو ته
صدای عصبی تهیونگ که با فریاد ترکیب شده بود قابلیت اینو داشت تا پرده گوشش رو به لرزش در بیاره
÷ نکبت اشغاااالللللل کدوم گوری هستی ؟ از نگرانی مردم !!! حالت خوبه هیونگ بلایی سرت آورده ؟
جیمین لبخند بی روحی زد
+ چخبره بیست سوالیه ؟ حالم خوبه
÷ کجایی ؟ اومدم در خونه یونگی نبودی !!
جیمین سعی کرد خیلی خونسرد دروغ شاخ داری تحویل تهیونگ بده تا موقعیت یونگی به عنوان رییس مافیا برملا نشه
+ با یونگی اومدم سئول
تهیونگ عصبی نفسش رو بیرون داد
÷ ای احمق .. دلم هزار راه رفت ! کلی توضیح بهم بدهکاری .. میدونی که ؟
جیمین نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش رو خوشحال جلوه بده
+ میدونم از فضولی سکته کردی بعدا بهت توضیح میدم
تهیونگ با هیجان جواب داد
÷ معلومه که سکته کردم آخه یونگی هیونگ استریت بود یهو گی شد ؟ با میا چطور کنار اومدی ؟
جیمین خسته تر از اون بود که بخواد به تهیونگ جواب پس بده
+ ته فردا میام دیدنت .
÷ باشه پس فردا میبینمت کلی ماجرا پیش اومده که میخام مو به مو برات بگم
+ اوکی تا فردا
گوشیو قطع کرد ...
جیمین لبخند محزونی زد ، تهیونگ خبر نداشت که یونگی
جیمین رو از ارتباط باهاش منع کرده بود طوری که گوشیشو قایم کرده بود تا به تهیونگ زنگ نزنه
اما حالا که فکرش رو میکرد به یونگی ربطی نداشت
جیمین کار خودش رو میکرد !
با صدای ماشینی که وارد حیاط عمارت شد گوشیو سریعا توی جیبش گذاشت
پشت پنجره رفت .
دروغ چرا دلش برای یونگی تنگ شده بود
پس به سمت حموم رفت تا دوش بگیره
دلش میخواست بدنی که یونگی ادعای مالکیتش رو میکرد ، بلاخره امشب در اختیارش بزاره
.
.
.
حوله ای دور خودش پیچید و بعد از سشوار کردن موهاش
لباس پوشید
YOU ARE READING
🔞Mind🔞[Yoonmin]
Fanfictionجیمین پسری یتیم و دبیرستانی که از سر تفریح برای دیدن فیلم پورن 🔞 وارد یه سایت معروف میشه ... چی میشه اگر بخاطر دخل و خرج زندگیش تصمیم بگیره پورن استار بشه و به اون سایت معروف ایمیل بزنه ؟ +18🔞 Kink🔞 Smut🔞 کاپل اصلی : یونمین نویسنده : دنیا