💦43🔞

2K 263 233
                                    

روز ها اسلاید وار سپری میشدن  و هیچ ایده ای برای نزدیک شدن به جیمین نداشت ، حتی نتونسته بود بابت تمام زحماتی که برای آزادیش کشیده بود ، ازش تشکر کنه !

به لطف جیمین حالا یک زندگی نرمال و یکنواخت داشت

گروه مافیاییش بعد از دستگیر شدنش منحل شده بود و اطرافش خبری از اسلحه و کارهای غیر قانونی نبود

انگار جیمین صفحه زندگیش رو رفرش کرده بود و حالا  روز های جدیدی در اون صفحه براش رقم میخورد

روز های جدیدی که به مزخرف ترین حالت ممکن تکراری و یکنواخت بود اما از نظر یونگی بهترین روزهایی بودن که بعد از طوفان سهمگین زندگیش ، میتونست پشت سر بزاره

چند وقتی میشد که حمله عصبی پنیک به سراغش نمی اومد و تصمیم گرفته بود مصرف داروهاش رو قطع کنه

دیروز یونا رو توی مهدکودک ثبت نام کرد تا بلاخره بتونه مثل هم سالای خودش وقت بگذرونه

کتابی که جلوش بود بست و دست از مطالعه کشید
چشماش سوزش عجیبی رو احساس میکرد اما عمدتا سوزش چشماش کمتر از سوزش قلبش بود

قلبی که خواستار حضور جیمین توی خونه سوت و کورش بود ، خواستار نوازش موهایی که شیش سال از نوازش کردنشون میگذشت

حتی اگر جیمین هیچ وقت بهش برنمیگشت ، حاضر بود سالهای باقی مونده زندگیش رو با یاد روزهای خوشی که باهم داشتن سپری کنه

از فکر کردن دست کشید و بلند شد
لباساش رو تعویض کرد و سوییچ ماشینش رو برداشت تا برای آوردن یونا به مهد کودک بره

بعد از پیمودن مسیر ماشین رو توی محله گانگنام رو به روی
  مهد کودک " رنگین کمون " نگه داشت

دستش رو به سمت دستگیره در برد و به محض اینکه میخواست از ماشین پیاده بشه از دیدن صحنه مقابلش ، دستش روی دستگیره ثابت موند

شخصی که پشتش به یونگی بود ، جلوی یونا زانو زده بود  و از لبخندی که یونا روی لباش بود میتونست متوجه بشه که مکالمه خوبی باهم دارن

درسته که پشتش به یونگی بود اما مگه میشد این آدم رو نشناسه ؟

حتی اگر صد متر دورتر هم بود ، میتونست از پشت بشناستش چون اون آدم جیمین بود !

جیمین از جلوی پای یونا بلند شد و بوسه ای روی سرش گذاشت
دستش رو گرفت و به سمت ماشینش برد

در ماشین رو باز کرد و عروسک خرسی بزرگی که تقریبا از یونا گنده تر بود بیرون آورد و توی بغل یونا داد

یونا با ذوق خرس رو بغل کرد و سعی کرد تعادلش رو برای ایستادن حفظ کنه

نمیدونست چه حرفی بین یونا و جیمین رد و بدل میشد که جیمین انقد بلند بلند میخندید

🔞Mind🔞[Yoonmin]Where stories live. Discover now