💦23🔞

2.1K 231 85
                                    

آقای مدیر جلوی کلاس ایستاد و با لبخند گفت
°° بچه ها امروز یه انتقالی داریم
و بعد به جیمین اشاره کرد تا به داخل کلاس بیاد
جیمین وارد کلاس شد و رو به دانش آموزا گفت
+ سلام بچه ها من کیم جیمین هستم لطفا هوامو داشته باشید ...
دانش آموزا همه با هم "اووووو" بلندی گفتن
آقای مدیر به جیمین گفت که میز اول جفت پنجره بشینه
و بعد از کلاس بیرون رفت
جیمین روی صندلی ای که مدیر براش انتخاب کرده بود نشست و کیفش رو بغل میز آویزون کرد
تمام دانش آموزا به جیمین نگاه میکردن و درباره ی اون صحبت میکردن
...اون واقعا بامزس
...از کجا اومده ؟
...به استایلش میاد بچه پولدار باشه !
با ورود معلم به کلاس همه نگاه ها از روی جیمین برداشته شد
.
.
با صدای زنگ تفریح چشمای خستش رو از تابلو گرفت
این ریاضی بود یا هیولا ؟
با صورت خودش رو روی جزوه در هم بر همش انداخت
این مدرسه واقعا ریاضی رو در حد لول پیشرفته درس میداد
% کمک میخوای ؟
با صدای پسری که بغل دستش نشسته بود سرش رو بلند کرد
جیمین با لبخند به پسر خیره شد
+ خوشحال میشم کمکم کنی
پسر دستش رو به سمت جیمین دراز کرد
٪ راستی من هیونجینم
جیمین باهاش دست داد
+ خوشبختم

( هیونجین نخبه ریاضی و نماینده کلاس)

با صدای جیغ جیغوی دختری سرش رو برگردوند

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

با صدای جیغ جیغوی دختری سرش رو برگردوند

«» اوپا پس من چی ؟
جیمین با تعجب به دختر خیره شد
دختر دستش رو به سمت جیمین دراز کرد
«» منم رزی ام
جیمین با لبخند متقابلا باهاش دست داد

«» اوپا پس من چی ؟ جیمین با تعجب به دختر خیره شد دختر دستش رو به سمت جیمین دراز کرد «» منم رزی ام جیمین با لبخند متقابلا باهاش دست داد

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

( رزی دوست صمیمی هیونجین دانش آموز متوسط )
.
.

هیچ وقت توی مدرسه دوست صمیمی ای نداشت
اما حالا دو تا دوست پیدا کرده بود ....
یهو رزی جفت پا پرید وسط افکارش
«» خب نظرتون چیه حالا که تعطیل شدیم بریم حسابی مست کنیم ؟
هیونجین با خنده جواب داد
% میخوای بابام منو بکشه !
رزی با لبای آویزون در حالی که رو به روی اکیپش ایستاده بود و عقب عقب راه می‌رفت ، جواب داد
«» ناراحت نشی هیونجین ولی تو یه بچه سوسولی
% خودم می‌دونم
رزی نگاهش رو به جیمین داد که اصلا توی باغ نبود
پس دستشو جلوی جیمین تکون داد
«»هی برووو... کجایی
جیمین ناگهان هول کرد و ناخواسته جواب داد
+ چیه یونگی ؟
هیونجین و رزی با تعجب بهش نگاه کردن و باهم همزمان گفتن
%«»یونگییی کیه ؟
جیمین بهت زده فقط به دوستاش نگاه میکرد که منتظر جواب بودن
با دیدن نامجون‌ که با لبخندی از توی ماشین بهش دست تکون میداد ، نفس عمیقی کشید
انگار مسیح نامجون رو به موقع رسوند ، که جیمین جواب سوال رزی و هیونجین رو نده
+ خب بچه ها من رفتم آبا نامجون تو ماشینه .. خدافظ
و پاش رو به سمت ماشین تند کرد
.
.
با نامجون وارد خونه شدن
جین طبق معمول شرکت بود و نامجون بخاطر جیمین امروز به شرکت نرفته بود
خسته قدمای بی جونش رو به سمت اتاقی که جین براش ترتیب داده بود کشوند
جیمین اهل زرق و برق نبود برای همین به جین گفته بود یه اتاق با دکوراسیون ساده براش ترتیب بده

🔞Mind🔞[Yoonmin]Onde histórias criam vida. Descubra agora