💦22🔞

2.1K 221 92
                                    

از اتفاقی که بین جیمین و یونگی افتاده بود چند روزی می‌گذشت ...!

طی این چند روز جین پروسه قانونی ای رو طی کرد تا تونست سرپرستی جیمین رو به عهده بگیره و اسم جین به عنوان سرپرست قانونی جیمین توی دادگاه اعلام شد

نامجون هم به وسیله ی یکی از دوستای صمیمیش که مدیر دبیرستان " هان سانگ " بود تونست جیمین رو توی اون دبیرستان ثبت نام کنه ، با اینکه امتحانات ترم اول تمام شده بود و جیمین باید خودش رو به امتحانات نهایی میرسوند همچنین توی مدت زمان کوتاهی که فرصت داشت باید خودش رو برای کنکور آماده میکرد ...

ساعت ۷:۳۰ صبح بود و جیمین پشت میز صبحانه نشسته بود
بجای خوردن فقط با لقمه توی دستش بازی میکرد
این چند روز هر چقدر به یونگی زنگ زده بود ، گوشیش خاموش بود انگار خطش رو عوض کرده بود
با خودش فکر میکرد انقد زود فراموش شد ؟
پس اون همه عشق و علاقه ای که یونگی ازش حرف میزد، باد هوا بود ؟
با صدای جین رشته افکارش پاره شد
~ جیمینی صبحونتو بخور نامجون بیرون منتظرته
در جواب جین سری تکون داد ولبخند فیکی زد ....

جین نباید متوجه میشد که جیمین هنوزم پیگیر یونگیه چون روز مرخص شدنش از بیمارستان نامجون و جین باهاش صحبت کردن تا از یونگی فاصله بگیره ...
جین تاکید داشت که حتی اگر یونگی باهاش تماس گرفت ، جوابشو نده !

لقمه رو توی دهنش چپوند و با بغضی که توی گلوش بود
قورتش داد
مثل شتری بود که خار رو با خون میخورد
با جمله
+ دستت درد نکنه
از جاش بلند شد
جین با دلخوری نگاهی به میز صبحانه که دست نخورده مونده بود انداخت و گفت
~ تو که چیزی نخوردی قربونت برم
جیمین خنده ای کرد
+ گرسنه نبودم شماام زیاد زحمت کشیدید یکم استراحت کنید
جین اخماشو توی هم کشید و با نگاهی به پسر کوچولوش که حالا توی اون لباس فرم مدرسه از جذابیت چیزی کم نداشت گفت
~ انقد باهام محترمانه صحبت نکن ، کی میشه توعم مثل تهیونگ من و نامجون رو به عنوان خانوادت قبول کنی ؟

جیمین گونه جین رو بوسید و با شرمندگی جواب داد
+ چشم آبا .. شما خانواده منید توی این دنیا تنها چیز ارزشمندی که من دارم قطعا شمایید

جین قطره اشکی که از خوشحالی روی گونش سر خورده بود رو کنار زد و کوله پشتی جیمین رو روی دوشش انداخت
~ امروز که بری مدرسه قراره کلی دختر و پسر روت کراش بزنن می‌دونی چرا ؟
جیمین با سوالی به جین خیره بود که جین ادامه‌داد
~ بخاطر اینکه تو پسر سوکجینی
و بعد شروع به خندیدن کرد
جیمین بعد از خدافظی به سمت در به راه افتاد که جین یهویی مثل برق گرفته ها به سمتش دوید
~ جیمینی صب کن
پشت کوله پشتی جیمین رو گرفت و جیمین رو به سمت خودش کشید
زیپ کیفش رو باز کرد و ظرف غذایی که توش میوه های برش خورده قرار گرفته بودن ، توی کیفش گذاشت
~ این میان وعده رو بین کلاسات بخور
جیمین چشمی گفت
جین دست جیمین رو گرفت و 100 وون کف دستش گذاشت و مشت دستش رو بست
~ این پولو با خودت داشته باش هر چی خواستی از بوفه مدرسه بخر بعدا نامجون‌ برات کارت بانکی میگیره

🔞Mind🔞[Yoonmin]Where stories live. Discover now