💦18🔞

2.1K 211 65
                                    

یونگی صورتش رو به سمت دیگه ای چرخوند و مانع بوسیدن جیمین شد
_ الان داری منو دست به سر میکنی ؟
جیمین صورت یونگی رو به سمت خودش برگردوند و در حالی که انگشت کوچیکش رو نوازش وار روی لبای پسر بزرگتر حرکت میداد گفت
+ معشوقه گنگستر من زیادی باهوشه !
یونگی نوک انگشت جیمین رو گاز گرفت که باعث شد چهره جیمین از درد توی هم مچاله شه
+ آخ وحشی
یونگی پیرهن پسر رو کنار زد و به استخوان های برجسته پسر کوچیک تر خیره شد
به ترقوه های جیمین لیسی زد
که باعث شد جیمین از لذت یقه پیرهن یونگی رو توی مشتاش بگیره و به سمت خودش بکشه ...
یونگی نیشخندی زد و با صدای بمش خیره به چشمای بی قرار جیمین لب زد
_ الان سعی داری مجبورم کنی تا توی تخت
تنبیهت کنم ؟
جیمین موهای پریشون یونگی که توی صورت ریخته بود کنار زد و در حالی که از خجالت لپاش گل انداخته بود
جواب داد
+ شاید !
یونگی دندون هاشو روی ترقوه های برجسته ی جیمین گذاشت و فشاری وارد کرد
جیمین ناله کوتاهی کرد
+ آخ
یونگی نوازش وار دستشو روی صورت پسر کوچیک تر کشید
_ فکرشم نکن که توی تخت ، بهت آسون بگیرم !
جیمین با شنیدن این حرف چشماش از حدقه بیرون زد
تازه فهمید چه دسته گلی به آب داده
+ یونگیییی من دست شویی دارم
یونگی متوجه استرس پسر شد و بیشتر وزنش رو روی جیمین انداخت
_ خودت بلندش کردی خودتم میخوابونیش
جیمین ناگهان لبخندی زد
+ باش پس از روم بلند شو تا لباسمو درارم
یونگی نیشخندی زد و روی جیمین نیم خیز شد
_ خودم درشون میارم
جیمین کلافه دندوناشو روی هم فشار داد و با حرص گفت
+ مرتیکه میگم جیش دارم ، میخوای همین جا بشاشم ؟
یونگی خوب میدونست قصد جیمین اینه که فلنگ رو ببنده ، پس لباشو روی لبای پسر کوچیک تر کوبید
بازم اون لبای تلخ کار خودشو کرد
جیمین حالا از کنترل خارج شده بود
طعم تلخ اون لب ها تمام شیرینی زندگیش بود
دست و پاهاشو دور یونگی حلقه کرد
و اجازه داد لب هاشون توی هم گره بخوره
اما با یادآوری جمله یونگی " الان سعی داری مجبورم کنی تا توی تخت تنبیهت کنم " مغزش فعال شد
اگر واقعا یونگی اذیتش میکرد چی ؟
پس سعی کرد روی تخت غلت بزنه
یونگی همچنان که محو مکیدن لبای گوشتی جیمین بود
به تبعیت از پسر کوچیک تر شروع به غلت زدن کرد
جیمین همین جور که دست و پاهاش رو دور یونگی حلقه کرده بود ، یونگی رو به سمت لبه تخت هدایت میکرد
اما چیزی نگذشت که جیمین به همراه یونگی به پایین تخت سقوط کردن
یونگی بخاطر اتفاقی که افتاده بود کاملا توی شوک بود
جیمین سریعا از روی یونگی بلند شد و به سمت در شروع به دویدن کرد
اما یونگی سریعا سر جاش نیم خیز شد و پایین شلوار جیمین رو گرفت
اما جیمین تسلیم نشد و بلاخره موفق شد در حالی که شلوارش توی دست یونگی مونده بود ، بدون شلوار از اتاق فرار کنه
توی راه پله تمام بادیگارد ها به جیمین زل زده بودن که با باکسری که توی پاش مونده بود در حال دویدن بود
یونگی با دیدن شلواری که توی دستش بود
از جاش بلند شد و به سمت در دوید
تمام پله هارو چندتایی پایین اومد و با چشمای تیزش به دنبال جیمین میگشت
_ جیمیناااا ... خودت بیا بیرون ،چون اگر خودم پیدات کنم تنبیهت سخت تری رو برات در نظر میگیرم
جیمین از پشت دیوار بیرون اومد و سوتی زد
+ ( سوت) پیشته ..پیشووو بیا گوشت
و اغوا گرانه دستشو به پاهای لختش کشید
یونگی کلافه به وروجک بازیگوش جلوش خیره شد
با چشمکی که جیمین حوالش کرد شروع به دویدن کرد
جیمین با دیدن یونگی که داره به سمتش میاد ، سریعا پاهاش رو تند کرد
.
.
.
حدودا یک ساعت گذشته بود که جیمین مثل جری از دست تام یونگی فرار میکرد
یونگی دست از تعقیب جیمین برداشت و روی زانوهاش خم شد و در حالی که نفس نفس میزد گفت
_ جیمینا بسه توله !
جیمین شروع به خندیدن کرد
+ گربه ای که نتونه موشش رو بگیره ، حتما پیر شده
یونگی عرق روی پیشونیش رو با دست پاک کرد و با خباثت گفت
_ خودم شاید پیر شده باشم ولی دم و دستگام نه ...
دوباره به دنبال جیمین افتاد که جیمین این دفعه فرار نکرد
یونگی مقابل جیمین ایستاد و دست پسر رو کشید و باعث شد توی بغلش پرت بشه
_ هی آقا موشه ، بلاخره شکارت کردم
و بعد شروع کرد به مارک کردن گردن پسر کوچک تر
چشمای جیمین با لذت بسته شد
به کمر یونگی چنگ محکمی زد که اخمای یونگی بخاطر ضربه ای که با صندلی به کمرش خورده بود توی هم رفت
جیمین با نگرانی از یونگی فاصله گرفت
+ کمرت درد میکنه ؟
یونگی که نمیخواست جو خراب بشه به نشونه نه سری تکون داد اما خودش خوب میدونست کمرش بخاطر اون ضربه آسیب دیده ...
بیخیال لب هاشو روی لبای پسر کوبید و
زبونش رو داخل کرد
جیمین اینبار بجای گرفتن کمر یونگی تصمیم گرفت
بوتی های پسر بزرگ تر رو توی مشتاش بگیره
یونگی با تعجب از جیمین فاصله گرفت و دستاشو روی باسنش گذاشت
_ جیمینا چیکار میکنی ؟
جیمین که تازه فهمیده بود یونگی چه بوتی های نرمی داره گفت
+ چقدر نرم بود ! میخام بهشون دست بزنم
همین کم بود که یونگی با اون همه ابهت جلوی تمام بادیگاردهایی که اونجا بودن ، اجازه بده جیمین به باسنش دست بزنه
با جدیت به جیمینی که با چشمای ستاره ای به باسنش خیره شده بود گفت
_ همین مونده که من ، یونگی ، رییس مافیا اونم جلوی افرادم اجازه بدم یه بیبی بوی کونمو دست مالی کنه
جیمین لپ یونگی رو کشید و با خنده گفت
+ برام مهم نیست میخوای رییس مافیا باشی یا هر چیز دیگه ...برای من فقط یه پیشویی که دلم میخواد بیس چاری بغلش کنم
.
.
.

برای من فقط یه پیشویی که دلم میخواد بیس چاری بغلش کنم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

یونگی از نظر افرادش

یونگی از نظر جیمین 👶🏻👼🏻

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

یونگی از نظر جیمین 👶🏻👼🏻
.
.
.
یونگی با خنده جیمین رو پس زد و به سمت عمارت رفت
هیچ کدوم از افرادی که اونجا بودن براشون قابل هضم نبود که این یونگی دقیقا همون شوگا ، مافیای ترسناک و بی رحمیه که بدون پلک زدن به هر کسی شلیک میکنه و حمام خون راه میندازه ...
.
.
.
تهیونگ برای هزارمین بار شماره یونگی رو گرفت
* مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد*
گوشیو به سمت زمین پرت کرد و با عصبانیت گفت
÷ لعنت بهت هیونگ داری باهاش چیکار می‌کنی ؟
نه جیمین جواب میداد نه یونگی
کم مونده بود از نگرانی سکته کنه !


*******
منتظر حمایت هاتون هستم
ووت ⭐
کامنت 💌
فراموش نکن بیبی تو برای نوشتن به من انگیزه میدی

🔞Mind🔞[Yoonmin]Where stories live. Discover now