💦34🔞

1.8K 190 116
                                    

با هر ضربه ای که توی رزی میکوبید بیشتر به ارضا شدن نزدیک میشد

سریعا دیکش رو بیرون کشید و کام سفید رنگش رو روی شکم رزی خالی کرد

  بدن خیس از عرقش رو کنار رزی روی تخت انداخت
چشماشو بست ...

حدود نیم ساعتی از سکس شون گذشته بود و همچنان روی تخت دراز کشیده بودن

حدود نیم ساعتی از سکس شون گذشته بود و همچنان روی تخت دراز کشیده بودن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جیمین کم کم به هوشیاری نزدیک میشد ...

چکار کرده بود ؟

بعد از این همه سال گی بودن ، بند و بساط استریت راه انداخته بود ؟ اونم با صمیمی ترین رفیقش !

باصدای رزی چشماشو باز کرد
«» جیمین یعنی الان ما ..

جیمین عصبی سر جاش نشست و سرش رو بین دستاش گرفت
+ رزی ساکت شو ، مغزم کار نمیکنه .. من چه غلطی باهات کردم !؟

از جاش بلند شد و لباسای رزی رو به سمتش پرت کرد
+ سریع بپوش ! یه کلمه راجع به امشب با احدی حرف نمی‌زنی

رزی با بغض سرش رو پایین انداخت و به لباساش خیره شد هر چند بیشتر سعی داشت تا چشمای پر از اشکش رو از جیمین قایم کنه !

.
.
.

با قدمایی بلند به سمت زیر زمین رفت

لگدی به در متروکه زیر زمین زد که باعث شد در با صدای وحشتناکی باز شه

جلوی مرد خم شد و به صورت ورم کرده و خونیش خیره شد
_ شنیدم که حرف نمی‌زنی دزد ناموس

از پشت لباسش گرفت و روی صندلی نشوندش

به سمت یکی از افرادش برگشت و گفت
_ ببندینش می‌خوام مادرشو بیارم جلوی چشماش

افراد یونگی سریعا مرد رو به صندلی بستن و دستاش رو روی دسته صندلی با کابل سیم گیر انداختن

یونگی نیم نگاهی به میزی انداخت که انواع و اقسام چاقو ها و وسایل شکنجه روش چیده شده بود

🔞Mind🔞[Yoonmin]Where stories live. Discover now