🔞Mind🔞[Yoonmin]

💦24🔞

جین بوسه ای به سر جیمین زد
~ دراز بکش عزیزم ، فردا باید بری مدرسه
جیمین مثل پسر بچه ای تخس سفت سر جاش نشسته بود
جین لبخند غمگینی زد و گفت
~ باش پس چند دقیقه بشین تا برم واست یه لیوان شیر بیارم
بعد از اتاق بیرون رفت
به محض بیرون رفتن جین‌ صدای دعوا و مشاجره دو نفرشون با نامجون بلند شد
~ اون حروم زاده این بچه رو داغون کرده
^^ جین لطفا بس کن ، ما باید الان قوی باشیم و به جیمین کمک کنیم تا دوباره بلند شه
جین داد زد
~ چطوری کمکش کنیم ؟ کوری نمیبینی اون رسماً مثل یه جنازه شده ..رنگ به روش نمونده
صدای دعوای نامجین هر لحظه دور تر میشد
احتمالا نامجون مجبورش کرده بود تا ادامه ی بحث کردنشون رو به اتاق ببرن
.
.
جیمین نگاه خیس و اشکیش رو به دستاش داد
چقدر با این دستا یونگی رو نوازش کرده بود
بوسه ای روی دستای خودش زد
مطمعن بود هنوزم DNA یونگی روی پوست دستش باقی مونده
خودش رو محکم بغل کرد ، احساس میکرد از یه جنگ برگشته
از جنگ بین مغز و قلبش
مغزی که بهش می‌گفت تو فقط یه بازیچه بودی و قلبی که اصرار داشت بازم بازیچه دست اون مرد بشه
طولی نکشید که در اتاقش باز شد و جین با یک لیوان شیر به اتاق برگشت
شیر رو مقابل جیمین گرفت
~ جون دلم اینو بخور تا راحت بخوابی
جیمین لیوان رو گرفت انگار غم و بغض تموم گلوش رو بسته بود اما ناچار لیوان شیر رو سر کشید
جین با همون کت و شلواری که تنش بود روی تخت کنار جیمین نشست
~ بخواب عزیزم منم امشب کنارت می‌خوابم
جیمین عجیب آرامش رو توی بغل جین حس میکرد
شاید آرامشی که هیچ وقت نتونسته بود توی بغل مادر یا پدرش بدست بیاره رو دقیقا توی آغوش آرام بخش جین پیدا کرده بود
کنار جین دراز کشید و محکم بغلش کرد
جین موهای جیمین رو نوازش کرد
جیمین با یادآوری تهیونگ سرش رو بالا آورد و خیره به چشمای بسته ی جین گفت
+ آبا جین ؟
جین چشمای قرمزش که ناشی از خستگی کار و گریه کردنش بود رو باز کرد
~ جانه دلم ؟
+ تهیونگ گفت بهتون بگم رفته پیش هیونگ شیک درس بخونه
جین خنده ای کرد
~ می‌دونم جیمین جان ، هیونگ شیک بهم زنگ زد اجازه شو گرفت ..
~ پدر سوخته چون بهش گفتم شب ازش امتحان هندسه میگیرم فرار کرده رفته خونه هیونگ شیک

جیمین لبخند زد و جین رو دوباره محکم بغل کرد
و به این فکر میکرد که تهیونگ چطوری دلش میاد به نامجین دروغ بگه ، وقتی که این دو نفر انقد به بچه هاشون اهمیت میدن!

.
.