I Remember You

2.6K 123 17
                                    

I Remember You

از دید کای

با وجود اینکه پرستارا تمام سعیشون کردن که من آروم روی تخت بزارن ولی دادم رفت هوا:" آیییی."

دکتر با خنده گفت:"وقتی این بلارو سر خودت می آوردی باید فکر اینجاشم می کردی!"

حرفش نشنیده گرفتم و به گردنبند طبی دور گردنم اشاره کردم:" تا کی باید این دور گردنم باشه؟"

"حداقل تا جواب عکسات بیاد."دکتر ادامه داد:" اذیت میشی؟"

سرم به علامت آره تکون دادم و دکتر به سمت مادرم برگشت و گفت:" شما میتونین برین خونه ما اینجا مواظبش هستیم."

مادرم با نگرانی گفت:"چجوری ولش کنم برم؟ نکنه چیزیش شده..."

دکتر با لبخند به مادرم نگاه کرد و گفت:" بنظر چیز جدی نمیاد. اما تا عکساش نیاد نمیتونم قطعی بگم. امشب نگهش می داریم تا مطمئن بشیم چیز جدی نیست."

مادر با مهربونی بهم نگاه کرد و به دکتر گفت:" خب بزارین منم پیشش بمونم."

" نترس مامان! حتی اگه حافظمم از دست بدم تو رو یادم نمیره! و خب میدونی که دیگه کیو..."

دکتر با لخند حرفم رو قطع کرد:" مطمئن باشین ما مواظبشیم, احتیاجی به موندن شما نیست."

و این حرف یعنی اینکه مادر نمی تونست پیشم بمونه. بعد از تموم شدن وقت ملاقات مادر به خونه برگشت و من تنها موندم. البته پرستار هر نیم ساعت برای چک کردن سطح هوشیاریم می اومد.

فکر کنم یه دوساعتی گذشته بود که دکتر با لبخند وارد شد:" خب عکسات اومده و هیچ مشکلی توناحیه گردن و مهره هات نداری."

با خوشحالی به دکتر نگاه کردم و گفتم:" پس میتونم این باز کنم؟"

دکتر به پرستاری که همراهش بود اشاره کرد تا گردنبند طبی باز کنه و از پرسید:" اسکن مغزش آماده نشده؟"

قبل از اینکه پرستار جوابی بده, در اتاق باز شد و یه پرستار دیگه با عجله وارد شد:"اینم اسکن مغز مریضمون."

دکتر اسکن از پرستار دوم گرفت و با دقت نگاه کرد:" خوشبختانه اسکنت هم چیزی نشون نمیده. با این اوضاع فردا صبح که بیام میتونی مرخص بشی." و بعدش به سمت پرستار دوم برگشت و گفت:" پرستار شیفت شب توئی؟"

"بله."

دکتر با حالت تاکید گفت:" درسته که اسکنش چیزی نشون نداده و این یعنی چیز مهمی نیست, اما تو علایم هوشیاریشو هرچند وقت یکبار چک کن."

"چشم."

دکتر قبل از رفتن دستش روی شونه ام گذاشت گفت:" دفعه بعد که هیجان زده شدی حواست به پله ها باشه." و با خنده از اتاقم خارج شد.

Kpop OneShot BoyxBoyWhere stories live. Discover now