Tempting Raise | ترفیع وسوسه بر انگیز
از دید سهون
همه چیز از شب جشن هالووین شروع شد. شبی که تو پایگاه مرکزی آتش نشانی قرار بود چند تا رییس جدید برای پایگاه های تازه تاسیس معرفی کنن... شبی که من گوش های دیجیمونی مشکی روی موهام گذاشته بودم و اون یه خرگوش صوتی شده بود.
همه تو فکر این بودن که چطور اون مقام رو بدست بیارن و من از لحظه ی ورود با دیدن یک نفر خشکم زده بود.
هیچوقت فکر نکرده بودم ممکنه بازم ببینمش اما حالا اون رو به روی من ایستاده بود.
هرچند بنظر می رسید متوجه من نشده اما بهرحال قلبم رو به تپش انداخته بود. تنها کسی که تونسته بود از چنگال من فرار کنه.
بیون بکهیون.
تغییر خاصی نکرده بود. انگار همین دیروز بود که بعد از پارتی کارآموز ها تو خوابگاهش دست هام رو به تختش گره زده و تا خود صبح ازم سواری گرفته بود. مسلما روز بعدش هیچکس حرفم رو باور نکرد که من تونستم با بکهیون هیونگ، جذاب ترین آتش نشان کارآموز بخوابم. اونم اونطور سکسی و پر هیجان.
حق هم داشتن. کی باورش میشد اون پسر که حتی اگه می تونست یونیفورم آتش نشانیش رو هم صورتی میکرد تو تخت چنین هیولایی باشه؟!؟ و خب اون هم بنظر میرسید موقع انجامش اونقدری مست بوده که اصلا من رو بیاد نیاره چون فردای اون روز تا پایان دوره حتی باهم حرف هم نزدیم.
من هم اونقدری پر حرف نبودم که برم جلو و بگم " هی ما باهم خوابیدیم و به من که خیلی خوش گذشت؛ بیا گاهی بازم انجامش بدیم!"
چند باری پلک زدم تا از فکرش بیام بیرون. آخرین چیزی که لازم داشتم این بود که سر شبی واسش تحریک بشم.
با همین فکر تصمیمم رو گرفتم و ازش کنار کشیدم. قصد داشتم تمام شب مطمئن بشم قرار نیست باهاش چشم تو چشم بشم... هرچند شانس اونقدری که لازم داشتم باهام یار نبود. درست وقتی که می خواستم در سکون کامل بپیچم و از سالن به آشپزخونه پناه ببرم یکی اسمم رو فریاد کشید.
« اوه سهون!!!» و اون فرد کسی نبود جز کیم جونگده. کسی که تمام این مدت کنار بکهیون هیونگ ایستاده بود و کن اونقدری غرق تماشای اون لعنتی بودم که متوجهش نشم.
اگه بخوام جونگده رو تو چند کلمه توصیف کنم میتونم بگم اون لعنتی ترین، پر سر و صدا ترین و کرم ریز ترین جقجقه ی انسانی در تمام دنیا س و از بخت بد من... کاملا در جریان اتفاقی که بین من و بکهیون هیونگ افتاده هست.
اون با همه یه دوستی فوق نزدیک داره و رفتارش طوریه که گاهی کاملا شک میکنی نکنه داری باهاش قرار میذاری و خودت خبر نداری!
وقتی دست هاش دور گردنم حلقه شدن از فکر های عمیقم بیرون کشیده شدم.
« خب خب چه خبرا آقای اوه! شنیدم قراره بزودی ترفیع بگیری و یه پایگاه آتش نشانی بدن دستت؟! اونجوری میری زیر دست این بکهیون هیونگ که میبینی، اونم به تازگی ارشد شده! » بعد هم مثلا زمزمه کنان کنار گوشم گفت:« نظرش روی انتخاب کسی که ترفیع بگیره خیلی تاثیر داره بهتره روش تاثیر خوبی بذاری.»
YOU ARE READING
Kpop OneShot BoyxBoy
General Fictionوانشات های کاپل های پسر کیپاپ وانشاتی که از کی پاپ نوشتم. مطالب مثبت 18 دارد.