خیلی محتویات +18 داره .... حواستون باشه
بکهیون با اخم و جدیت روی نیمکت خم شد و دهنش رو باز کرد تا عضو نیمه سختی که جلوش گرفته شده بود توی دهنش جا بده.
هنوزم می تونست برنده بشه نه؟ هرچند، خودش هم مطمئن نبود که چطور قضایا به اونجا کشید...
5 ساعت قبل
بکهیون از ماشین پیاده شد. ون جدیدش با شیشه های دودی شده ش بهش ابهت بیشتری می داد.
اون تا سه ماه پیش، فقط قهرمان کشوری تو رشته ی تیر اندازی بود اما تو آخرین مصاحبه ش با یکی از روزنامه های معروف، مدیر یک تولید شرکت ست های ورزشی برای تبلیغ یه برند کفش ورزشی بهش پیشنهاد قرار داد مدلینگ داده بودن... و بک هم که دلیلی نمی دید از زیبایی های ظاهریش - علاوه بر استعداد های ذاتیش- پول در نیاره راحت قبول کرده بود.
حالا اون شرکت اون روز صبح براش یه ون اختصاصی به همراه یه دستیار شخصی فرستاده بود تا اون رو تا آتُلیه ی شرکت برای عکسبرداری همراهی کنه.
زندگی یه مدل از زندگی یه قهرمان هم شیرین تر بنظر می رسید!
بک عینک آفتابیش رو با ورود به ساختمون برنداشت. اول منتظر شد کمی جلو بره و با ظاهر نیمه مرموزش توجه خبرنگار ها رو جلب کنه و بعد ... عینک رو طوری از صورتش کشید که موهای لختش کمی روی هوا تکون بخوره.
با خودش فکر کرد " لعنت. من یه نابغه ام. باید می رفتم بازیگر می شدم. البته اگر کسی می فهمید چقدر کارم درسته حتما مراکز علمی رو هوا من رو شکار می کردن."
دستیارش که یه دختر قد بلند بود بنظر می اومد تجربه ی کار با افرادی مثل بک رو داشته باشه چون وقتی دید تجه خبرنگارها داره بهش مزه میکنه خیلی سریع تر اون رو به ورودی هدایت کرد.
دونگ هان، دستیارش با ورود به اتاق اصلی گریم بکهیون رو معرفی کرد و دخترهای گریمور و مسئول های آرایش مو همگی دور تا دور بک جمع شدن و بهش خوش آمد گفتن.
بین اون ها کمی عقب تر مسئولین تعویض لباس با لبخند بهش نگاه می کردن و بطور کلی همه چیز خیلی خیلی خوب بنظر می اومد... به جز... یک نفر...
YOU ARE READING
Kpop OneShot BoyxBoy
General Fictionوانشات های کاپل های پسر کیپاپ وانشاتی که از کی پاپ نوشتم. مطالب مثبت 18 دارد.