+18
وانشات رو برای میتا نوشتم و برای چنل تائوریسش. خب همه میدونن که من یه کریسهو شیپرم اما وقتی بحث میتا باشه نوشتن تائوریس هم میتونه جالب باشه فق نمیدونم چرا من موقع تائئوریس نویسی دستم به موضوع زیر 30 سال نمیره! J در هر حال، این وانشات واقعا مواردش محدوده سنی داره لطفا رعایت کنید. راستی میتا، بابت نوشتن استار بوی و اتفاقات آینده ش ممنون!
نکته ی بعد اینکه، این داستان تو زمان قدیم و تو یه سرزمین غیر واقعی اتفاق میفته پس دنبال ایراد گرفتن از لباس ها و امکانات اون زمان نباشید!
لذت ببرید.
دزد
" خوبه... خیلی خوبه..." مرد هیکل گوشتآلوش رو روی صندلیش جا به جا کرد و درحالی که جام شرابش رو بو می کشید ادامه داد:" بدن خوبی داری. جات بین خدمتکارهای منه چون من عادت ندارم چهره هایی که خوب نباشن نگاه کنم... " و نگاهی به پسر بچه ی لاغری که جلوش وایستاده بود کرد.
بنظر نمی اومد بیشتر از 13 – 14 سالش باشه. موهاش رو روشن رنگ کرده بودن که بهتر توجه خریدار ها رو جلب کنه و پیرهن نخی و یه شلوارک به تن داشت.
ارباب فروشنده تائو رو روی زمین هل داد تا روی زانو هاش بشینه و تائو تو حالت تعظیم سرش رو پایین نگه داشت و لب هاش رو تر کرد.
صورت چاق و بی رنگ مرد خریدار کمی قرمز شده بود. توی اون چادر که فروشنده ی برده و خریدار نشسته بودن هوا تقریبا گرم بود. همه ی اون ها راه طولانی ای رو برای تجارت سفر کرده بودن و بعد از گذشتن از اون صحرای گرم به شهر بزرگی رسیده بودن که مرکز استراحت تجّار بود.
اونجا همه مسافر بودن و نمیشد تشخیص داد کی چه ملیتی داره و بیشتر کاروان های تجاری با ورود به هر شهر سعی کی کرد لباسی شبیه به مقصد سفرشون به تن کنن تا کمتر گیر کلاه بردار هایی که در کمین غریبه ها بودن بیفتن.
و مرد فروشنده که خودش دست کمی از همه ی متقلب ها نداشت تصمیم گرفته بود از توقف کوتاهشون سودی ببره و یکی دو تا برده که همن روز صبح گیرشون انداخته بود تبدیل به پول کنه.
بهرحال هیچکس مثل تجّاری که ماه ها در سفر بودن نیاز به کرایه یا خرید خدمات مخصوص برای برطرف کردن نیازهاشون نداشتن... و این خریدار بخصوص، تاجر جواهرات بود که مسلما دستش از بقیه ی خریدار ها باز تر بود.
مرد باد بزنش رو زیر چونه ی تائو گرفت و صورتش رو بالا کشید، بعد به مردی که پشت سرش ایستاده بود نگاه کرد:" قیمتش گرونه... اما اگه بتونه راضیم کنه می خرمش."
و با حرکت دستش همه رو مرخص کرد.
" اینجا میتونی خوب بخوری و مسلمـا خوب بخوابی... ههههه... اما اگه میخوای اینجا بمونی..." دستش رو به سمت بند لباسش برد و بازش کرد:" باید نشون بدی چیکارا بلدی." و عضوش رو که از نظر تائو سایز خجالت آور و کوچیکی داشت توی دستش گرفت و تکونش داد:" شروع کن."
YOU ARE READING
Kpop OneShot BoyxBoy
General Fictionوانشات های کاپل های پسر کیپاپ وانشاتی که از کی پاپ نوشتم. مطالب مثبت 18 دارد.