Thief * Namjin

2.6K 183 91
                                    

وانشات رو قبلا با کاپل دیگه ای نوشته بودم، و خب، حالا اینجا دارم با کاپل نامجین آپ می کنم. برای محدوده ی سنی این وانشات بالای 30 سال میتونه باشه! J در هر حال، این وانشات واقعا مواردش محدوده سنی داره لطفا رعایت کنید.

نکته ی بعد اینکه، این داستان تو زمان قدیم و تو یه سرزمین غیر واقعی اتفاق میفته پس دنبال ایراد گرفتن از لباس ها و امکانات اون زمان نباشید! سن ها هم غیر واقعیه، در نتیجه اینجا جین یه پسر بچه س و نامجون یه مرد بالغ. قوانین این جامعه لذت هایی مثل بودن با پسرک نابالغ رو منع نمی کنه و کنجکاوی برای لذت توش عجیب نیست.

دزد

" خوبه... خیلی خوبه..." مرد هیکل گوشتآلوش رو روی صندلیش جا به جا کرد و درحالی که جام شرابش رو بو می کشید ادامه داد:" بدن خوبی داری. جات بین خدمتکارهای منه چون من عادت ندارم چهره هایی که خوب نباشن نگاه کنم. " و نگاهی به پسر بچه ی لاغری که جلوش وایستاده بود کرد.

بنظر نمی اومد بیشتر از 13 – 14 سالش باشه. موهاش رو روشن رنگ کرده بودن که بهتر توجه خریدار ها رو جلب کنه و پیرهن نخی و یه شلوارک به تن داشت.

اربابِ فروشنده جین رو روی زمین هل داد تا روی زانو هاش بشینه و جین تو حالت تعظیم سرش رو پایین نگه داشت و لب هاش رو تر کرد.

صورت چاق و بی رنگ مرد خریدار کمی قرمز شده بود. توی اون چادر که فروشنده ی برده و خریدار نشسته بودن هوا تقریبا گرم بود. همه ی اون ها راه طولانی ای رو برای تجارت سفر کرده بودن و بعد از گذشتن از اون صحرای گرم به شهر بزرگی رسیده بودن که مرکز استراحت تجّار بود.

اونجا همه مسافر بودن و نمیشد تشخیص داد کی چه ملیتی داره و بیشتر کاروان های تجاری با ورود به هر شهر سعی کی کرد لباسی شبیه به مقصد سفرشون به تن کنن تا کمتر گیر کلاه بردار هایی که در کمین غریبه ها بودن بیفتن.

و مرد فروشنده که خودش دست کمی از همه ی متقلب ها نداشت تصمیم گرفته بود از توقف کوتاه شون سودی ببره و یکی دو تا برده که همن روز صبح گیرشون انداخته بود تبدیل به پول کنه.

بهرحال هیچکس مثل تجّاری که ماه ها در سفر بودن نیاز به کرایه یا خرید خدمات مخصوص برای برطرف کردن نیازهاشون نداشتن و این خریدارِ بخصوص، تاجر جواهرات بود که مسلما دستش از بقیه ی خریدار ها باز تر بود.

مرد باد بزنش رو زیر چونه ی جین گرفت و صورتش رو بالا کشید، بعد به پیشکاری که پشت سرش ایستاده بود نگاه کرد:" قیمتش گرونه... اما اگه بتونه راضیم کنه می خرمش."

و با حرکت دستش بقیه ی موارد خرید رو مرخص کرد و با اشاره به جین که جلو بیاد ادامه داد:" اینجا میتونی خوب بخوری و مسلمـا خوب بخوابی... هه هه هه... اما اگه میخوای اینجا بمونی..." دستش رو به سمت بند لباسش برد و بازش کرد:" باید نشون بدی چیکارا بلدی تا منم لطف کنم و بخرمت..."

Kpop OneShot BoyxBoyWhere stories live. Discover now