صدای باز شدن در اومد و یونگی از طبقه ی پایین غرید:" جیــــــــن!"
جین که منتظر چنین عکس العملی بود با شنیدن صداش از جا پرید. سریع دوید پایین:" یونگیی الان توضیح..."
یونگی کیفش رو پرت کرد یه طرف و داد زد:" توضیح ات رو واسه خودت نگه دار! من بهت گفته بودم حق نداری با نامجون بری نمایشگاه!"
جین با قیافه ی حق به جانب دست هاشو جلوی سینه ش گره کرد:" خب تقصیر خودته. هیچوقت خونه نیستی. مسیر نمایشگاه دور بود و از اونجایی که یه نفر پنچری ماشینم رو نگرفته بود مجبور شدم به نامجون زنگ بزنم."
یونگی جواب داشت:" فکر می کنی مساله فقط رفتنته؟؟ اینا چی ان؟؟"
و سلفی های مسخره شون رو که نامجون گذاشته بود اینستاگرام به جین نشون داد.
جین اخم کرد:" از کی تا حالا تو اینستا ی نامجون رو چک می کنی؟؟"
یونگی فریاد زد:" از اون وقتی که اسم من رو رو اون عکسی که مثلا دارید هم رو می بوسید تگ کرده! من بهت گفتم اون چشمش دنبال تصاحب توه و تو بازم اینجوری دورش می پلکی؟؟ آاا...بی خیال. ما تمومیم."
چشمای جین گرد شد:" چی؟؟؟؟ یونگیا تو نمیتونی!" یونگی باز هم روی اون موود حسودش افتاده بود و این جین رو عصبی می کرد اما نه اونقدری که باهاش بهم بزنه!!
اما یونگی ناگهان با چشم های پر از خشم به سمت جین چرخید:" من نمیتونم؟؟ همونطور که تو قرار بود با نامجون نگردی اما نتونستی؟ خب چرا راحت اعتراف نمی کنی که ترجیح میدی من کنار برم تا اون رو داشته باشی؟"
جین چشم هاش رو چرخوند:" یونگیا خواهشا مزخرف نگو." جین و نامجون دوست های قدیمی بودن اما صمیمیت شون حد مرز داشت هرچند یونگی همیشه با همین میزان دوستی هم مشکل داشت.
" مزخرف؟ اگه من دقیقا با کسی که تو ازم خواستی سمتش نرم برم بیرون تو چه حسی پیدا می کنی؟ اونم کسی که بیشتر از صدبار بهم گفته باشی چشمش دنبالمه؟"
" یونگی...تو صاحب من نیستی! من با هرکسی بخوام می گردم و نیازی به اجازه گرفتن از تـ..." اما یونگی طوری به سمت جین چرخید که جین حرفش رو خورد.
یونگی با قدم های خشمگین و بلند به سمتش اومد، جین می خواست عقب بره اما انگار فلج شده بود. برای همی یونگی خیلی زود بهش رسید و داد زد:" تو. مال. من. هستی. عوضی." و ناگهان با پایین کشوندن گردن جین، لب هاش رو به لبای پسر مورد علاقه ش چسبوند.
نفس جین بُرید. لب های عشقش سرد بود و محکم داشت لب هاش رو می مکید. دست هاش دور کمر جین سفت شدن و اون رو جلو کشید. جین همچنان خودش رو در اختیار یونگی گذاشته بود تا از بدنش استفاده کنه اما یونگی ناگهان لب هاش رو ازش جدا کرد:" تو هم منو ببوس... ببوس لعنتی... ببوس تا بهت نشون بدم به کی تعلق داری..."
YOU ARE READING
Kpop OneShot BoyxBoy
General Fictionوانشات های کاپل های پسر کیپاپ وانشاتی که از کی پاپ نوشتم. مطالب مثبت 18 دارد.