آروم در اتاق باز کرد و به سمت سوهو که جلوی پنجره ایستاده بود رفت. از پشت سوهو بغل کرد و آروم گفت:" عشقم ازم ناراحتی؟"
سوهو بدون اینکه برگرده به کریس تکیه داد و جواب داد:" ناراحت؟! عصبانیم."
کریس محکمتر بغلش کرد و تو گردنش زمزمه کرد:" عصبانیت به فرشته من نمیاد، اخمات باز کن."
" با این حرفات خام نمیشم." گفت و توی بغل کریس چرخید. حالا روبروی هم بودن. توی چشماش نگاه کرد و گفت:" چرا بهم نگفتی که فردا داری میری؟"
کریس صورتش با دستاش قاب گرفت و گفت :" فرقی هم می کرد؟ اون موقع زودتر از اینا ازم عصبانی می شدی می خواستم روزای آخر خوش بگذرونیم. "
سوهو با ناراحتی کریس بغل کرد و تمام قدرت خواهشش رو توی صداش گذاشت:" نمی خوام بری! راهی نیست که بمونی ؟"
کریس شروع به نوازش موهای سوهو کرد و گفت :"می دونی که مجبورم."
سوهو با درموندگی پرسید:" یعنی هیچ راهی نیست؟ "
کریس بیشتر از قبل فرشته کوچولوش به خودش فشرد و گفت:" سخت تر از اینش نکن. همینجوری هم نمی تونم ازت دل بکنم و داری با این کارات بدترش می کنی، تا چشم به هم بزنی این چند ماه تموم میشه و اون وقت برای همیشه می تونیم با هم باشیم."
سوهو چیزی نگفت و کریس که سکوتش دید دستش گرفت و به سمت تخت برد. همونجور که روی تخت سوهو می نشست گفت:" امشب می خوام تا خود صبح فقط نگات کنم، میشه امشب اینجا بخوابم؟"
سوهو با خجالت بهش نگاه کرد و گفت :" اگه بابام بفهمه چی ؟" اما سریع خودش توی بغل کریس انداخت که نکنه کریس ترسش رو شریک بشه و بره.
کریس لبخندی زد و گفت :" بابات و بابام سرگرم حساب و کتاب و بحث درمورد کارایی هستن که قراره توی آلمان انجام بدیم. الان به تنها چیزی که فکر نمی کنن ما دوتاییم."
بعد خودش روی تخت بالا کشید و سوهوی عزیزش توی بغلش گرفت. همونجور که عزیزشُ توی بغل داشت شروع به نوازش کردن موهاش کرد و با لبخند، محو خوابیدن سوهو شد که خیلی زود توی بغلش به خواب رفته بود.
همونجور که به صورت زیبای محبوبش نگاه می کرد با خودش فکر کرد توی این چند ماهی که قراره سوهوی عزیزش نبینه چطوری می خواد زندگی کنه ؟
داستان عشقشون از چند سال قبل شروع شده بود. درست از زمانی که که همراه خانوادش به کره اومده بودن چون پدرش یه شریک جدید توی کره پیدا کرده بود. بعد از اومدن به کره و ملاقات با خانواده شریک پدرش طولی نکشید تا بفهمه که عاشق پسر شریک پدرش شده.
پسری که الان مجبور بود ازش دل بکنه و برای چند ماه ازش دور بشه.
کریس باید برای گسترش تجارتشون به آلمان می رفت چون به تازگی توی آلمان یه دفتر برای مدیریت تجارتشون توی اروپا راه اندازی کرده بودند که هم پدر خودش و هم پدر سوهو نظرشون این بود که اون باید برای رسیدگی به کارای دفتر به آلمان بره و معنیش این بود که باید از سوهو جدا بشه.
YOU ARE READING
Kpop OneShot BoyxBoy
General Fictionوانشات های کاپل های پسر کیپاپ وانشاتی که از کی پاپ نوشتم. مطالب مثبت 18 دارد.