🔰part 17

475 151 297
                                    

هری پرده هارو با خشونت کشید...

و حالا یادش اومد که لویی
هنوز کلید ورود به خونه شو داره،
پس نمیتونست اونو نبینه چون لویی قطعا اون کلیدهارو تو قفل درب می انداخت و وارد میشد
قاب عکس هگموند و به کشو انتقال داد...

لو:نمیتونی خودتو ازمن بگیری

هری پوف محکمی کشید و به طبقه ی همکف خونه رف
بعد از مرتب کردن روی میز بارش، درب خونه رو باز کرد
لویی باظاهری خسته تر از همیشه به ستون کنار تکیه داده بود و مشغول تایپ پیام بود که با هری چشم تو چشم شد...
هری سعی داشت،به همه چی بی توجه باشه.
حتی کبودیه بینیش و گونه ی سمت چپش که لابد جایِ مشت های لیام بوده
به اون خیسیِ لباسهاش ک انکار از استخر یکراست اومده پیشِ هری
و رگهای قرمز شده ی چشمهاشم دست کمی از هری نداشت،هری پوفی کشید و به داخل خونه برگشت
نمیتونست یه آدمو که انگار تو ضعیف ترین وضعیته بازخواست کنه...باید همه چی آرومتر میشد
ولی حالِ بده خودشُ کی میتونست آروم کنه؟

نزدیکش ایستاده بود و
با نفس هاش آتیشش میزد،
گردن خم شده ی لویی و بدن متمایل شده ش
تو اون حال اسفناک،
میتونست همه چیو عوض کنه...
لبهاشو بی پروا به لبهاش چسبونده بود
و ده ثانیه بعد
شروع به مکیدن کرد ،
هری هم ادامه داد
این آدم خوب بلد بود جادو کنه،
ولی هنوز دلخور بود
اونو پس زد واسه نشون دادن عصبانیتش
اونارو با پشت دستش پاک کرد و
روی اولین مبل جای گرفت.

نباید جوری رفتارمیکرد که هیچ اتفاقی نیوفتاده

لو:میخای بدونی چمه؟ چرا اینجوری اومدم پیشت؟

هری:اگه دوستداری،خودت بگو چیه؟؟؟
اینبار چه سوپرایزی داری؟

لویی روی مبل نشست،هری نمیتونست تشخیص بده
لویی از عرق خیسه یا از اب...یا شاید بارون، ولی بیرون که بارون نمیومد!!!

لو:میخوام اعتراف کنم.

هری:خوب.....پشیمون نشی

خودشو به هری نزدیک کرد و دستهای هریُ بین دستهاش گرفت و به زخمه روی
دست راست هری نگاه کرد
د هری فورا اونهارو بیرون کشید
این مردجوون اصلا کنترل رفتاری نداشت
هری داشت دلشُ صابون میزد که
قضیه ربط داره به پیدا کردنه هیولای زندگیش.ولی...برگی که اینبار رو میشد
ابراز علاقه ی لویس بود.

لو:من دوستتدارم،اونقدر که...

هری:مستی؟یا از حرکت سه روز پیشِ
لیام زهرچشم گرفتی

لو:من از هیچکی نمیترسم،ولی حال اون تدیُ خوب
جا آوردیم...سگ جون چجوری دووم آورد.

هری:دستش دردنکنه،قیافتو خوب جذاب کرده
داغونه جذااااب

لو:چرا همیشه باید اونو ربط بدی تو رابطمون؟

هری:زخمای صورتت خوب میشن،ولی زخمایی که به دل من زدی چی...؟

HOT HUSKY Onde histórias criam vida. Descubra agora