🔰part 35

298 78 286
                                        

قال فر: [شما میتوانید
هر زمان به قلب اسمان ببارید
چه روز باشد یا چه شب.
شما گرچه دورید اما
با روشنایی نزدیکید
گویی روی چشمهایید
شما نه تنها امیدهایِ اسمان
بلکه چشمه های زلال این سیاره اید]

ترجمه:(به ابتدای پارت قبل مراجعه شود)


S t a r t i n g

لویی روی تخت خواب نشسته
و توی فکر بود،چون فهمیده بود بعد از پرداخت بهای گزافی که برای برداشتن تصاویر کودک ازاری مربوط به هری پرداخت کرده اما بازم اون ها توی ارشیو وب ها وجود داره و برای ازبردن اون اطلاعات
دستش به جایی بند نیست

از گوشه ی تخت چشمش به کیف لپ تاپ افتاد و
اونو در اورد و باز کرد....
هری که تازه از حموم خارج شده بود
با دستپاچگی نزدیک تخت شد و گفت:
+اونُ چرا برداشتی؟

لویی با دقت روی کیبورد دست کشید
×میتونم برای زدن دو تا ایمیل ازش استفاده کنم؟

هدف لویی ایمیل زدن نبود،واقعا فکرمیکرد میتونه از اون لپ تاپ به اطلاعات مهمی دست رسی پیدا کنه
هری با غیض گفت:
+نه نمیشه،اونو به کیفش برگردون....لپ تاپ من محل کارمه.

لویی که فکر میکرد لپ تاپ لیامه و میخواست
اونو زیرو رو کنه گفت:
×حدسم درسته،این لپ تاپ تدیه؟

هری از حدس لویی خنده ش گرفت
+چرا فکرمیکنی لپ تاپ اونه؟

×بخاطر اینا.
لویی به ایکون های ریزه سگ های ملوس
که عین برچسب روی بعضی از حروف کیبورد
چسبیده بود اشاره کرد و هری با کلافگی لپ تاپ رو برداشت و از نقطه دید خارج کرد
توی دلش خداروشکر گفت،آخه اون لپ تاپ ادوارد بود ،
اگر لویی میتونست پسوردلپ تاپ رو حدس بزنه و روشنش کنه با دیدن تصویر دسکتاپ فاجعه میشد...
هری هیچوقت به وجود اون برچسب ها دقت نکرده بود
هری کنار لویی نشست و گردنشو به لویی متمایل کرد
و لبهای لویی رو بوسید و چشمک زد

لویی با تعجب از رفتار هری،
تلفن همراهش رو برداشت
و مشغول نوشتن تکست
برای فردی ناشناس شد

×اشکه اسب ابی
÷هات هاسکی
×من به یه اکانت با امنیت بالا نیازدارم
تا دوباره وارد شم....
÷چطوره همو ببینیم؟
× ساعت9امشب...کلاپ دارک
÷لیام پین رو باخودت بیار
×اونو از کجامیشناسی؟
÷اون امروز یه بسته ناشناس دریافت کرده
که شاید جواب توام توش باشه.

بعد از حاضر شدن و
صرف صبحانه از خونه بیرون زدند
امروز روز رقم خوردن سرنوشت کمپانی گلدن بود
هری بعد ازینکه نگهبان درب ماشین رو باز کرد...
پیاده شد لویی سوییچ ماشین رو در اختیار نگهبان گذاشت...

پیاده شد لویی سوییچ ماشین رو در اختیار نگهبان گذاشت

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
HOT HUSKY Onde histórias criam vida. Descubra agora