و تو این چنین در پایانِ فن فیکم
یک کهکشان ستاره را در
آسمانِ آغوشت، خواهی داشت☆☆ستاره کناره ووت رو لمس کن☆☆
شروع پارت بیست و چهار:
میز مشکی، مملو بود از فیلترهای سیگار،
بطری ویسکی که پس از توافق باز میشد،
کاغذهای پاره و یک لپتاپ روشن.لیام به روی مبل چرمی، پشت میز نشستبود و
به لپتاپی محو خیرهبود.
افکارش همه چیزو براش محو
و فقط خودشون رو شفاف و قابل لمس کردهبود.گاهی ابروهاشُ میخاروند و نفسهای سنگین میکشید. بشدت بیقرار بود!
ساعت مدام او را فرا میخواند و او گیج و سردرگم،
آن را چک میکرد.مردی با زخمهایی قدیمی که
روی پوست گندمیش جا خوش کردهبودند،
مقابل او نشسته بود و دود سیگارشُ
به سمت صورت لیام میفرستاد اما لیام،
هیچ حواسش تو این مکان دود گرفتهنبود
بلکه، به هری و زین، که با مغزهای کوچیکشون، دنبالش امدهبودند، میاندیشیداز این بابت که زودتر از بقیه متوجه ورودشون شده، خوشحال بود. لیام از نگهبانها خواسته بود تا اونها رو به بیرون راهنمایی یا بهترِ بگم، شوت کنند.
شکی نداشت که قطعا زین،
از رفتارهای شب گذشته
و امروز صبحش ناراحت بود.
اما اون لیام بود و به راحتی میتوانست
ناراحتیها را از روی احساسات زین، پاککند...لیام برای اینکه درمورد رفتن آنها، مطمئن بشه،
برای بار سوم معذرتخواهی آرومی کرد
و از مرد دور شد.
مرد، نفسش را عمیق بیرون داد
و لپ تاپش را محکم بست.لیام، به یک نگهبان نزدیک شد و به چشمهایش زل زد.
-هی! چک کن ببین یه آئودی قرمز با شماره پلاک
□□□ توی پارکینگ هست یا نه؟نگهبان سری به نشانه فهمیدن تکان داد
و بعد از یک بیسیم، با همون اخم غلیظ
به لیام نگاه کرد.×چنین آئودی توی پارکینگ نیست. ۴۰دقیقه پیش همچین آئودی بیرون از بار دیده شده، که رفته.
لیام سری تکون داد.
حال خیالش کاملا راحت شدهبود.
با خیالی آسوده، به سمت مبل چرمی
بازگشت و پشت میز قرار گرفت...دست برد تا یکی از بطریهای ویسکیُ
برای باز کردن برداره، که برگهای به سمتش،
روی میز پرتاب شد.
برگه سفید مربع شکل کوچک،
حاوی یک کد یادداشت شدهبود.
لیام لبخند کجی زد و کد روی برگه رو نظاره کرد.-خوب، پسوردِ ورودِ؟
با یک ابروی بالا رفته و نیشخندی زیبا گفت.
کاغذ بین انگشت وسطش قرار داشت و به وسیله انگشت دیگرش اون هوا تکان میخورد.
VOUS LISEZ
HOT HUSKY
Fanfiction❌completed❌ _فکر میکنی همه چی از کشته شدن یه هاسکی شروع شد؟ _آره اون شب لعنتی ولی این هاسکی بعد از مُردن تازه متولد شد، شد راوی قصه ی من _اون شبو فراموش کن _من دیگه نمیتونم بهش فکر نکنم _به چی میخندی؟ _بهش که فکر میکنم،خندم میگیره #Friendship #Frie...