🔰part 16

502 142 320
                                        


هری بعد از بلند شدن از روی تخت
بخاطر ضعف عصبی که داشت
چند سرفه ای خشک زد
و چشمش به میز تحریر بود،
با دستای لرزون یه قلمو کاغذ ورداشت
و مقابل پدرش گرفت...

هری: آدرسشُ بنویس.

دز: میخای چیکارکنی؟

هری:میخوام چندتا سوال ازش بپرسم
و ازین حاله لعنتیم بیرون بیام،بنویس...

دز درحالیکه چینی به پیشونیش داد
و نفسشو بیرون پرت کرد...

دز: اون،سالهاست مُرده...

هری خنده ای هیستریک کرد و قلمو روی زمین انداخت.

هری: هنوزم ازش میترسی...
تو منو از دست دادی،
ادواردم از دست دادی، بخاطر کی...
بخاطر چی؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟
پول ...؟ دیگه مونده کیُ از دست بدی؟
اون عمارت کوفتی موندنش چیو برات حل کرد؟

مادر: آرومباش هرولد،موضوع چیه؟

هری به چشمهای مادرش نگاه کرد و گفت:
چندساله که با دروغ منو ازتون دور کرده...
بابام میدونسته من کجام

به دزموند نگاه کردو ادامه داد:
وقتشه خودت پرده از حقایق کثیف زندگیت برداری

دز:تو فقط باهم زدنه یه ماجرایِ کثیف،
به کثافت کشیده میشی و
جز درد اعصاب هیچی عایدت نمیشه

هری:از کجا میدونی،شاید بیست سال زندگیم
توی لجنزار بزرگ شدم

هری از اتاق بیرون زدو راهرو رو به قصد خروج از منزل ترک کرد که جما پشتش دوید و نگران بود...

جما:هری...هررری،باید باهات حرف بزنم

هری: الان نه...

جما:اجازه هست بیام خونت؟

هری:اصلا اجازه نیست... هروقت حالم خوب شد...
شاید بهت خبر بدم، ناراحت نمیشی؟

جما: منتظرت میمونم

هری اونقدر عصبانی بود که
با یاد اوری ضبط پخشِ
ماشین لیام،دوستداشت ماشینو
توی پارکینگ پدرش رها کنه...
اما از طرفی چجوری میتونست به خونش بره؟
تنها راهه چاره ایی که دید این بود که
دوتا دستمال از جیبش بیرون بکشه
و اونارو گلوله کنه و توی گوشهاش بزاره،
و استارت بزنه...

زیر لب گفت: فاکینگ بوی، ماشینشم عین خودش ردد داده.

چهل ثانیه بعد ،صدای زنگ همراهش بلند شد
و یه لعنتیه بلند گفت و به فرمون مشت زد
ولی وقتی اسم لیامو روی صفحه ش دید.

برای اعتراض کرد و فهمیدن راهکاره
خلاصی ازون
ناله های مسخره ی موزیک،
جواب داد....
و فریاااااااااااااااد زد

هری:اگه صدای منو میشنوی
بگو چجوری اینو خفش کنم؟

لیام:کناره صندلی...

HOT HUSKY Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang