☆☆☆...همه تو زندگیشون هزاران ستاره دارن،
ستاره ی کناره ووت رو لمس کن
تا روزو روزگات ستاره بارون شه
میگی نه؟ امتحان کن...☆☆☆ایده ی تشویق به ووت
از دوست عزیز تگ شده در
بالا میباشد... درودهاو اکنون پارت 22
آفتاب روی کمرش افتاده بود،
و با احساسش از خواب بیدار شد
چندتماس بی پاسخ از سمت لویی داشت
بدنشو کشو قوس داد و دوش گرفتسراغ قهوه سازش رفت تا تعطیلاتشو
برای سپری کردن شروع کنه
پاییز به نیویورک سلام داده بود و
غالبا هوا بزودی سرد و مرطوب میشدو هری مثل
روزهای گذشته روی صندلی راحتی
کنار شومینه ش
مینشست و به دیزاین های جدیدش
رسیدگی میکردو قطعا پاییز امسال باحضور لویی...متفاوت بود
ماگش پُر شده بود و صدای گوشیش بلند شد
و چندثانیه بعد با شماره ی ناشناسی
که روی گوشیش افتاده بود مطمئن شد
مخاطبی ک در انتظاره صحبته
کسی نیست جز لویی...هری: هی لو ،باز هم یه شماره ی جدید...
لو: سلام هز ، برنامه ی امروزت چیه؟
هری: حالا حالاها قصد ندارم تعطیلاتمو
به دهکده وست برم.لو: هوووم، پس میخوای توی خونه بمونی و منوهم نبینی
هری: برنامه ایی ندارم جز اینکه...
با بلند شدن صدای زنگ خونه،یاده لیام و زین افتاد
و فورا گفت:باهات تماس میگیرم، بزودی همو میبینیم...
و باهم حرف میزنیم قولاتو که یادت نرفتهلو:ببینم میخای قط کنی؟
هری:تو که ناراحت نمیشی...خودم بهت زنگ میزنم
لو:ببینم فکر میکنی کی پشت دره؟
اووووه،تو منتظر کسی هستی؟هری:نه...یعنی...البته چون ...
لو: ...ببینم تو هنوز درس عبرت نگرفتی؟
هری: از چی؟نمیفهمم ...
صدای زنگ در قطع شد
انگار ادامه ی مکالمه ی لویی با فردی بود که کنارش بود و هری گیج شده بود، تیز شد تا بفهمه کنار لویی چه اتفاقی افتاده یا چه اتفاقی درحال رخ دادنه_میبینم که چاک دهنتم عین کونت گشاده !!!
لو: اگه بد دهنی کنی، باز هم اتفاق بدی میوفته...
_من بدهنی میکنم، چون سزاوارشی
لو: حیف ک آدم مهمی تو زندگی هری هستی
هری ماگش رو روی میز رها کرد و سمت درب خروج دوید،درست حدس زده بود لویی توی حیاط خونش بود
و به لیام برخورده بود و بی شک یه فاجعه در حال رخدادن بود

VOCÊ ESTÁ LENDO
HOT HUSKY
Fanfic❌completed❌ _فکر میکنی همه چی از کشته شدن یه هاسکی شروع شد؟ _آره اون شب لعنتی ولی این هاسکی بعد از مُردن تازه متولد شد، شد راوی قصه ی من _اون شبو فراموش کن _من دیگه نمیتونم بهش فکر نکنم _به چی میخندی؟ _بهش که فکر میکنم،خندم میگیره #Friendship #Frie...