شما برای من،
⭐⭐⭐مثل ستاره های قطبی هستین ⭐⭐⭐
که حالاحالا ها ترکم نمیکنید و نورتون رو
از شمال میپاشید به فن فیکم
(آیه شریف ووت)
.
.
تفسیر در انتهای پارت قابل مشاهده استتصویر نعره ی بلنده ابرها در آسمون که
هیچوقت فکرشو نمیکرد اینجوری شلاقش بزنه
مدام توی ذهنش پخش میشد
ابرهایی که تا دیروز قدرت باریدن نداشتن...
انگار همه ی حس خوب وبدش تبدیل شده بود
به ابری بودن آسمون
آسمان مست مست ،
ساعات روزش رو سپری کرده بود
و حالِ دیدن هیچ خورشید و ماهی
در روزگارش رو نداشت
انگار برخورده رعد...هاش،
به بال کبوتر سینه سوخته ایی که تنها به پریدن
تو وسعت پهناور دلخوش بود،
تنها راهه نجات از حال ابریش بود
برای پنجمین بار در ۲۴ساعت گذشته
زیر دوش اب ایستاده بود
تا اب سرد، مانع شعله کشیدن های درونش بشهحوله رو دور پاهاش پیچید
و پشت میزش برگشت،
توی دفترش فلش هایی رو سمت نامهایی کشید
و لپ تاپش رو باز کرد
که درب اتاقش با ضرب
کاملا بازشد،
زیرلب بخودش لعنت فرستاد که چرا
اونُ قفل نکرده بود تا کسی مزاحمش نشه.جف کاملا برانگیخته بنظر میرسید
با صدای خش دارش فریاد زد:
اون سهام کوفتی هیچ ارزشی نداره
اگر جانشین خودت نشی...بدون نگاه کردن توصورت پدرش خودشو با لپ تاپ سرگرم کرد و فقط بخودش زحمت داد جمله ی پدرش رو
بی جواب نذاره×ببخشید که من زیادی خودمم و
نمیتونم یه آدم دیگه شمجف،بیشتر غرید و نزدیک تخت بهم ریخته شد و
یکی از لباسهای لیام رو از تخت ورداشت و سمتش پرت کرد..._زیادی تو اتاقت دور خودت گشتی،که نتیجه ش شده سرگیجه و شل فهمیت...تو باید به اینده خودت فکرکنی،
نه اینکه بری به هری رای بدی...لیام درکت نمیکنم.لیام تیشرتش رو،از توی هوا قاپید و روی عسلی انداخت
×عقاید من نیازی به درک کسی نداره،
حالا اگر اجازه بدین میخوام تنها باشم.جف وقتی پاش روی جنازه ی شام چند شب پیش
لیام کشیده شد، باصورتی در هم شده ادامه داد:_تو این زمونه هیچکس به فکر نفر دیگه نیست،
تو هر چی رو بخوای...باید خودت بدست بیاری بچه...×نترس،من درصد رفاقتمو یجوری تنظیم کردم که
هری فکر نکنه هَوَلَم.جف سری از تاسف به دو طرف تکون داد
و منظور کلامش چندجانبه شد_برای خودم متاسفم،که تو تربیتت کم گذاشتم
×تاسف چرا؟ من لب کلامم اینه:
شیر اگر دربند باشد....خر به وی جفتک زند._الان من شیرم یا تو خری؟
یا نه...هری خره تو... یا تو شیری لابد منم....لیام از خنده ریسه رفت و گفت:
×دد ،میخوای تا قبل ازینکه
به خودت فحش ندادی،تنهام بزاری؟
![](https://img.wattpad.com/cover/215835752-288-k742783.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
HOT HUSKY
Fanfic❌completed❌ _فکر میکنی همه چی از کشته شدن یه هاسکی شروع شد؟ _آره اون شب لعنتی ولی این هاسکی بعد از مُردن تازه متولد شد، شد راوی قصه ی من _اون شبو فراموش کن _من دیگه نمیتونم بهش فکر نکنم _به چی میخندی؟ _بهش که فکر میکنم،خندم میگیره #Friendship #Frie...