ووشیان به عکس روی میز نگاه کرد و لبخند کوچیکی زد...
دیروز پستچی عکس هاشون رو که حاظر شده بود رو اورد ...
با خودش فکر کرد چه زود سه ماه شد!
نفس عمیقی کشید و سعی کرد به نامه ای که سعی داشت اونو بنویسه توجه کنه...
یکی از دوست هاش پیشنهاد داده بود که این کار رو بکنه و توی نامه به وانگجی راجب احساساتش بگه...
اینطوری نوشتن نامه دوتا فایده داشت ...
یا زمان اعتراف این نامه رو که پر از احساساتش بود رو بهش میداد تا بخونه ... اینطوری دیگه نیازی به نگرانی راجب لکنت گرفتن یا خراب کاری نبود... و حتی اگه بعدا هم تصمیم میگرفت که وانگجی چیزی راجب این نامه ندونه...نوشتن این نامه باعث میشد که حداقل الان احساس بهتری داشته باشه...
و بلاخره...
نامه ی تمام شده رو یک بار برای خودش خوند...وقتی تموم شد لبخندی زد و اونو توی جیبش گذاشت... حالا باید فکر میکرد که اینو بهش بده یا نه و اگه قرار شد بده.. چه زمانی بهتره!
تو همین فکرا بود که سارانگ کنارش اومد و گوشه لباسش رو کشید
-شی گه... بف باژی... بلیم!ووشیان نا مطمعن از پنجره بیرون رو نگاه کرد...
برف بند اومده بود اما به اندازه کافی روی زمین برف نشسته بود...
اما اگه بچه ها سرما میخوردن؟پس گفت
-نه... سارانگ الان نمیشه...سارانگ بغض کرد و خیلی زود اشکاش روی گونه های کوچیکش راه افتادند...
رن به طرفشون دویید و گفت
-شی گه بد! تو! گول!و خودش هم بغص کرد و آماده بود که گریه کنه...
ووشیان آهی کشید... دو روز پیش به بچه ها قول داده بود که وقتی برف بشینه و بیرون هم برف نیاد میبردشون برف بازی کنن...دوست نداشت زیر قولش بزنه و بیش تر از اون هم دوست نداشت گریه ی بچه ها رو ببینه...
پس فکر کرد اگه لباس گرم بپوشن و بعدشم یه دوش اب گرم و یه نوشیدنی گرمم بخورن سرما نمیخورن درسته؟
پس گفت
-خیلخوب! اما یه شرط داره!
سارانگ دست از گریه برداشت و با استینش اشک هاش رو پاک کرد و رن هم ذوق زده گفت
-بلیم!ووشیان خندید
-اول باید قول بدین که زودی برگردیم و فقط یکم بازی کنین...رن اخم کرد
-نه ژیااااد!
ووشیان هم اخم کرد
-پس اصلا نمیریم!رن به سارانگ که هنوز بغض داشت نگاه کرد و تسلیم شد و گفت
-باجه...کم...ووشیان لبخندی زد و رفت تا لباس های گرم براشون بیاره...
وقتی بچه ها لباس پوشیدن سارانگ گفت
-شی گه بشنی!
YOU ARE READING
babysitter
Fanfictionوقتی که ووشیان اونقدر از در اوردن پول نا امید شده بود،ناگهان یه شغل بهش پیشنهاد شد!مراقبت از دوقلو های شیطون سه ساله!ووشیان این شغل رو سریع قبول کرد.اما مراقبت از اون دوقلو ها با وجود پدر شون راحت نخواهد بود.یا شاید هم؟