e16

1.5K 349 90
                                    

ووشیان درحالی که رن رو بغل کرده بود پشت سر پرستار هایی که سارانگ رو به قسمت مراقبت های ویژه ی کودکان می بردند می دویید که پرستار دیگه ای جلوش رو گرفت

-کجا آقا؟ با اون بچه ی توی بغلت کحا میای؟
ووشیان مکث کرد و به سارانگ که ازش دور تر میشد نگاه کرد و گفت
-من...

پرستار نفسش رو فوت کرد
-مادرشی؟
ووشیان سرش رو پایین انداخت و با صدای ضعیفی گفت
-نه...پ...پرستارشونم....

زن پرستار پوزخندی زد و گفت
- که اینطور! به هرحال...اون بچه در صورت مریض نبودن نمیتونه وارد بخش بشه! لطفا برید بیرون...

ووشیان آروم سری تکون داد و بیرون رفت...
توی اتاق انتظار روی صندلی های نزدیک در بیمارستان... جایی که پرستار ها بیمار های روی برانکارد رو از اونجا وارد یا خارج میکردند نشست و به رن نگاه کرد و زمزمه وار گفت
-توی بد دردسری افتادم نه؟عموت..منو میکشه نه؟

رن به ووشیان نگاه کرد و چیزی نگفت...
ووشیان رن رو به خودش چسبوند و درحالی که سرش رو نوازش میکرد براش یه آهنگ رو زمزمه کرد تا زمانی که رن خوابش برد...

#

تاعو آروم از اتاق بچه ها بیرون اومد و به طرف آشپزخونه رفت... قصد داشت یه شام مخصوص درست کنه خبر مهمی داشت که امشب به یی فان بده!

مشغول خرد کردن سبزیجات با چاقو بود که زنگ در زده شد...

متعجب چاقو رو زمین گذاشت و سریع دستاش رو یه آب زد و با پارچه ای خشک کرد و بعد به طرف در رفت ...

از توی چشمی نگاه کرد...

کسی که پشت در بود رو نمیشناخت برای همین قبل از باز کردن پرسید
- کیه؟

-یه بسته براتون آوردم...
تاعو دوباره از توی چشمی نگاه کرد...
لباس طرف به پستچی ها میخورد...

در رو کمی باز کرد و گفت
-ببخشید...ولی ما بسته ای نداشتیم.... حتما اشتباهی شده....اگه بخواید میتونم کمک کنم ادرس درستو پی....

اما نتونست حرفش رو تموم کنه چون اون شخص در رو باز کرد و تاعو رو به دیوار چسبوند و با دستش جلوی دهنش رو گرفت

#

وانگجی کنار یی فان توی راهروی ایستگاه پلیس ایستاده بود که یه خبرنگار دیگه خبر داد
- یه تصادف اتفاق افتاد بیاین بریم!

وانگجی به یی فان نگاه کرد و یی فان هم دستش رو گرفت و با لبخندی بهش اطمینان داد که چیزی نیست...

وانگجی همراه یی فان سوار ماشین مخصوص شبکه شون شد
یی فان پرسید
-ماجرای این تصادف چیه؟

مسئول شبکه برگه ای رو دست یی فان داد و همزمان توضیح داد
-جلوی یه بستنی فروشی... یه خدروی سواری با یه بچه حدودا سه - چهار ساله تصادف کرده...ما الان میریم بیمارستان... چون بیشتر شبکه ها الان سر صحنه تصادف ان... ما باید اولین شبکه ای باشیم که راجب وضعیت اون بچه خبر پخش میکنیم...

babysitterOnde histórias criam vida. Descubra agora