و بلاخره... زمان ملاقات با خانواده های همدیگه قبل از ازدواج رسید...
ووشیان خیلی موذب بود ...چون خانواده ای نداشت... اما خب... صاحب خونه ش که سال هاست براش پدری کرده بود به اون مهمانی اومد و برای خانواده وانگجی هم لان چیرن و همسرش اومدند...
چیرن خیلی با این موضوع ازدواج وانگجی راحت نبود...
اول از همه... چون ووشیان یه بتا بود
دوم خانواده ای نداشت
سوم سطح اجتماعیش از متوسط هم پایین تر بود...
خب انصاف داشته باشیم... این ها ایده ال هایی برای نامزد برادر زاده ای که سال های سال با خون دل بزرگ کردی نیست...
لان چیرن برای وانگجی انواع دختر ها و پسر های سطح بالا و خوب رو در نظر داشت... مخصوصا اینکه سر ازدواج شیچن هم همسر اون زیاد مورد تاییدش نبود!
با این حال...
وانگجی اونو برای نظر پرسی دعوت نکرده بود..پس مخالفتش به جایی بجز با قهر از اون خونه بیرون رفتن نرسید...
ووشیان بعد از رفتن مهمان هاش یکم افسرده شده بود اما...
با وجود رن و سارانگ مود ناراحتش زیاد طول نکشید!
توی چشم بر هم زدنی... روز عروسیشون سر رسید..
لان چیرن تمام مدت عصبانی بود و خیلی دوست داشت مراسم رو به هم بزنه...
برای همین به اتاق عروس و داماد رفت تا با وانگجی حسابی حرف بزنه اما...
وقتی پشت در رسید...
رن و سارانگ رو دید که کنار ووشیان نشستند و با ذوق باهاش صحبت میکنن...
حتی چند باری شنید که یکیشون... اونو ماما صدا میکنه...
و بعد وانگجی رو دید که چطور با لبخند بزرگی روی لبش به اونها خیره شده پس...
خیلی اروم‌برگشت...
اونها همین الانشم یه خانواده ن... چطور میتونست این خانواده رو از هم جدا کنه؟
#
بعد از مراسم ازدواج ووشیان و وانگجی به خونه برگشتند...
هردوشون یه جورایی واسه ی اون شب لحظه شماری میکردند...
این اولین شبشون به عنوان یه زوج بود و طبیعتا... میبایست استثنایی باشه نه؟
پس... وانگجی و ووشیان مطمعن شدند که بچه ها خوابن تا بتونن به کارشون برسن...
اما... هنوز کارشون رو شروع نکرده بودند که اروم در اتاق باز شد...
ووشیان و وانگجی سریع از هم فاصله گرفتند و لباس هاشون رو چک کردند... بعد ووشیان از تخت پایین اومد و گفت
-چی شده رن؟ چرا نخوابیدی؟
رن اروم از تخت بالا رفت و عروسکش رو به طرف وانگجی گرفت
وانگجی گیج گفت
-رن...قضیه چیه؟ میخوای اینجا بخوابی؟
YOU ARE READING
babysitter
Fanfictionوقتی که ووشیان اونقدر از در اوردن پول نا امید شده بود،ناگهان یه شغل بهش پیشنهاد شد!مراقبت از دوقلو های شیطون سه ساله!ووشیان این شغل رو سریع قبول کرد.اما مراقبت از اون دوقلو ها با وجود پدر شون راحت نخواهد بود.یا شاید هم؟
