پارک چانیول یک جنتلمن به تمام معنا، یک آلفای مسلط، یک کارمند نمونه و یک پدر فوقالعادهست. درسته که اون و پسرش تنها زندگی میکنن؛ اما اونها خوشبختترین خانوادهی دونفرهای هستن که روی زمین پیدا میشه.
اما این فقط چیزیه که بهنظر میاد!
واقعیت اینه:
پارک چانیول یه آلفای مسلط و جنتلمنه که شونزده سال پیش جفتش ردش کرده و اون و پسرشون رو ترک کرده تا به قول خودش«بره دنبال آرزوهاش» و چانیول مونده و پسربچهای که الان هفده سالشه و به معنای واقعیه کلمه سرکشه؛ بذارین بگم که چانیول هنوز نفهمیده چجوری میشه کنترلش کرد.- یعنی الان به آرزوهات رسیدی بکهیون؟ امیدوارم لااقل تو یکی خوشحال باشی بااینکه رفتن تو به این روز انداختمون.
~~~~~~~~~~
❤️❤️❤️
YOU ARE READING
Ambitious
Fanfictionپارک چانیول هجده سال پیش باخته بود، به اون امگای اغواگر با چشمهای شیطون و بیرحم. آره، بیرحم بهترین توصیف برای اون چشمها بود. چشمهایی که در نگاه اول با نهایت بیرحمی مجذوبت میکردند طوری که هیچوقت نمیفهمیدی کی درونشون غرق شدی. پارک چانیول هجد...