تقریبا داشت به این نتیجه می رسید که این یه عمارت لعنت شده بزرگ نیست بلکه شاید یه کاخ سلطنتیه که از نیاکان دور برای این پسر خوش پوش روبروش بجا مونده
وقتی پسر کمی خم شد و دودستگیره در های بزرگ چوبی سنگین رو پایین کشید با فشار کوتاهی هر دو در رو برای میهمانانش باز کرد و خودش کنار ایستاد تا به رسم ادب اول جونگکوک و دخترک همراهش وارد بشن
جونگکوک لبخندی زد و بعد از این که همراه میساکی کنارش روی یکی از مبلمان بزرگ سلطنتی جاگیر شدن دستای خواهرش رو توی دستش گرفت تا مطمئن بشه دیگه اثری از سرما توی وجود دخترک نیست
+ عمارت زیبایی دارید جناب کیم !
تهیونگ مبل مقابل رو برای نشستن انتخاب کرد و بعد از صاف کردن گلوش با صدای آروم و گرمی صحبت کرد
_اینطور فکر می کنید؟ من معمولا زیاد اینجا نمی مونم اما اینجا از مکان های مورد علاقه خودمم هست
کوک به نشونه تفهیم سری تکون داد و سکوتی بین هر سه نفر ایجاد شد
تا زمانی که خدمتکار جوونی وارد سالن شد و بعد از تعظیم کوتاهی با سری رو به پایین منتظر اجرای دستور اربابش شد
تهیونگ نگاهش رو به میهمان هاش برگردوند و سعی کرد کمی همراه جملش لبخند به لب داشته باشه
_ چی میل دارید ؟
جونگکوک کمی معذب جا به جا شد و لبخند کوتاهی زد
+یه کاپ قهوه لطفا
کیم سری تکون داد و روشو سمت خدمتکار برگردوند اما قبل از اینکه جمله ای از دهنش خارج بشه دوباره به سمت میهمان هاش برگشت
_ اوه بی ادبی من رو ببخشید اقای جئون فراموش کردم بپرسم بانوی همراهتون چی میل دارن
جونگکوک خنده معذبی کرد
+ اوه نیازی به عذرخواهی نیست جناب کیم
سعی کرد کمی اعتمادبنفس ضمیمه ادامه صحبت هاش بکنه
+ میساکی معمولا قهوه و از این مورد چیز ها نمی خوره
کیم سری تکون داد و رو به خدمت کار صحبت کرد
_ یه کاپ قهوه مخصوص و دوتا فنجون چای اینگلیسی و یه برش پای سیب بیار !
جونگکوک ترجیح داد هیچ مکالمه ای رو شروع نکنه تا کیم خودش بحث کار رو وسط بکشه
خدمتکار سالن رو ترک کرد و بعد از اینکه دوباره سالن توی سکوت فرو رفت کیم برای شکستن این سکوت پیشقدم شد
_ دکتر اسمیت از هفت سالگی پزشک شخصی من بودنو همه چیز طبق روال پیش می رفت تا اینکه من به آمریکا برای ادامه تحصیل سفر کردم به همین منوال دسترسی کاملی به ایشون نداشتم و شرایط یکم بهم ریخته و خراب شد اما خوشبختانه تونستیم از بحران عبور کنیم اما چندین سال بعدش دوباره من دچار بحران شدمدرحال حاضر ایشون شرایطی رو ندارن که بتونن به من کمک کنن اما ایشون شمارو به من معرفی کردن و گفتن کاملا مورد اعتماد هستید ایشون از شما به عنوان بهترین شاگردشون یاد می کردن و خوب فکر می کنم الان زمان مناسبیه تا شرایط و ضمیمه های قرارداد رو بررسی کنیم جناب جئون
YOU ARE READING
Crime
Fanfictionگاهی خالق و مخلوق داستانی متفاوت خواهند داشت جنایت می تواند یک قداست باشد حقیقت یک مفهوم تحریف شده بیش نبود به مانند مذاهب و خالق مخلوقش را ستایش کرد