مهمانی در آپریل

1.3K 189 70
                                    

تمام اون زحمت هاخون دل خوردن ها و سختی هاکابوس های شبانهحالات تهوع از استرس و سرگیجه های عصبیگاها بحث های شدید و قهر های کوتاه مدتدلتنگی ها و دوری کشیدن هاهمه همه به انتها نزدیک شده بودندرست وقتی توی راهروی سوم یونجی یواشکی دستشو کشید و پاکت کاهی رنگو توی سینش کوبیده بودبی صدا و هیچ حرفی راهشو کشید رفت و جونگکوک موند با پاکت سنگینی که متوجه شد آخرین تکه پازلشه

همون روز مین ازش خواسته بود گزارش شرایط مالی رو بهش بده و به نحوی جونگکوک یه توضیح چند ساعته پیاده شده بود

جانسون همچنان مثل یه سگ وفادار توی عمارت دنبال بویی از خیانت می گشت و طبق گفته خوده تهیونگ جیسو صحیح سلامت درحالی که تراشه از کمرش خارج شده بود با یک هواپیمای شخصی به روسیه فرستاده شد و اون جراح بیچاره تنها بعد از جراحی موفقیت آمیزی که انجام داده بود وعده غذایی مگ شده بود

همچنان تهیونگ هیچ چیزی از میساکی بهش نمی گفت و تنها چند باری دخترک رو از روز کنسرت به بعد تونست توی عمارت مین ببینه و بیشتر متعجب بشه که میساکی قصد چه کاریو داره که اینطور با مین صمیمی برخورد می کنه

امروز آخرین روز بودامروز از شر همه چیز خلاص می شدعینک اذیت کارشایرپاد توی گوششارتودنسی های کشوییش و از همه مهم ترموهای بلوندی که کوتاهشون کرده بود

می تونست با خیال راحت توی تخت بزرگ مشترکش با تهیونگ دراز بکشه و پسر بزرگترو مجبور کنه ساعت ها ناز و نوازشش کنه

نفس عمیقی کشید و از جا بلند شدمین امشب ساعت هشت عمارتو ترک می کردجونگکوک باید راس ساعت هشت و نیم توی قرار گاهش مستقر می شد و کار اون پیر خرفتو یکسره می کرد

پاکت کاهی محتوایی شامل یک کلت مشکی رنگ با کالیبر نه و صدا خفه کن سربی والبته خشابی که تنها هفت گلوله داشت و قرص آرام بخش و چاقوی زامن دار داشت و تهیونگ از توی ایرپاد بهش گوشزد کرد

_ مطمئن شو که اگه استرس زیادی داری قرصو بخوری

+ نگران نباش حواسم هست

کوتاه پاسخ داد و تی شرت جذب سیاهو به تن کشیدجین مشکی رو بالا کشید و به کت چرمی چنگ زدساعتشو چک کرد و  به حرف اومد

+ آمادم

_________________________________________

تهیونگ نگاهی به ساعتش انداخت و کرواتش رو صاف کردروی زانوش خم شد و به چشمای اقیانوسی رنگ دخترش خیره شد

_ از کاری که می کنی مطمئنی میساکی ؟ بابا نمی خواد تو اذیت بشی

میساکی خنده ریزی کردمیاسکی _ بابایی ... من یه خانواده دارم ... تو بهم یاد دادی برای خانوادم باید هرکاری بکنم ... پرنسس کوچولوت از پسش برمیاد

_ این یه مهمونی بزرگسالانس ازت می خوام که مراقب باشی و درتمام شرایط جلوی چشم من یا اوپا و نونات باشی باشه؟

CrimeWhere stories live. Discover now