بارمن لیوان ویسکی رو به دست تهیونگ داد و با دستمال سفید رنگش مشغول تمیز کردن پیشخون چوبی شد
صدای موسیقی بلند و گروه نوازنده روی سن روبرویی به خوبی به چشم میومداستیج رقص پر از دخترها و پسر هایی بود که بی قید از دنیا و مشکلاتش فقط با ریتم موسیقی خودشونو آزاد می کردن
روی صندلی چرخون بار کمی چرخید و آرنج هر دو دستشو رو چوب تیره رنگ پیشخون بار گذاشت
قرار بر یه دیدار مخفیانه با پسرکش توی این بار شاید ایده بشدت خوبی نبود اما حداقل قابل انجام بودجونگکوک نباید خیلی باعث حساس شدن مین نسبت به خانوادش می شد
برای دقیقه ای موسیقی قطع شد و خواننده که پسری حدودا بیست ساله با تتو های بیشمار روی بدنش بود از پله های پشت استیج پایین رفت
تهیونگ نگاهشو از استیج گرفت و به نیم رخ یونگی که بیخیالانه مشغول سرکشیدن شات اسکاچ بود داد
* هنوز نرسیده؟یونگی درحالی که چرخی به شاتش می داد پرسید و تهیونگ فقط سری تکون داد
با بالا اومدن خواننده جدیدی که صورتش با نقاب نیمه مشکی رنگی پوشیده شده بود و تنش پوشیده در تاپ و شلوار چرم بود جمعیت براش جیغی کشیدن
تهیونگ کنجکاو به مرد روی سن نگاه کرد و همون لحضه احساس کرد چیزی توی دلش پیچ خورد
اون .... اون جونگکوک بود؟موهای بلوندشو بسته بود و نقاب مشکی رنگ روی صورتش باعث نمی شد تهیونگ از شناختن چشمای خرگوشیش ناتوان بشه
میکروفون رو چک کرد و بعد از گفتن چیزی دم گوش دختری که جاز می زد گیتار برقی رو از یکی از نوازنده ها گرفت و بند سرمه ای رنگشو روی شونش انداخت میکروفونش رو توی پایه جا انداخت و نگاهشو صاف به سمت تهیونگ کشوند
چراغ ها به هالوژن های آبی و قرمز تغییر دکور دادن و بلاخره موسیقی شروع شد
I wanna be your slaveمی خوام بردت باشمI wanna be your Schatjeمی خوام عزیز تو باشم ( کلمه نهایی آلمانی هست به معنای بیبی )I wanna make your heart beatمی خوام ضربان قلبتو بالا ببرمتهیونگ با نگاه شیفته ای به پسرکش خیره شدبه خوبی این موسیقی رو می شناخت اما وقتی جونگکوک بجای کلمه مستر از معادل کلمه بیبی در آلمانی استفاده کرد کاملا احساس کرد موهای بدنش مور مور شدنI wanna be a good boyمی خوام پسر خوبی باشمI wanna be a gangsterمی خوام گانگسترت باشم'Cause you can be the creatorچون تو می تونی خالق باشیAnd I could be the creatureو من می تونم مخلوق باشم
تهیونگ خنده ناباوری کرد و با دست به شونه یونگی زد
* چیه؟؟
تهیونگ بی هیچ حرفی با دستی که شاتش رو نگه داشته بود به استیج اشاره کرد و چندبار تند تند پلک زد تا این حس افتخار شدیدی که باعث سوزش اشک توی چشم هاش شده بود رو عقب بزنه
YOU ARE READING
Crime
Fanfictionگاهی خالق و مخلوق داستانی متفاوت خواهند داشت جنایت می تواند یک قداست باشد حقیقت یک مفهوم تحریف شده بیش نبود به مانند مذاهب و خالق مخلوقش را ستایش کرد