بعد از صرف نهار توی یکی از رستوران های بشدت معروف به دستور تهیونگ به هتل رفتن تا کمی استراحت کنن هرچند که این بُعد شیطون و کنجکاو جونگکوک بدجوری داشت با روان پسر بزرگ تر بازی می کرد
از بعد از ظهری که کارت اتاقشون رو گرفتن جونگکوک خوابیده بود و حالا که شب شده بودنیم ساعتی می شد که بیدار و مشغول کنجاوی و سرک کشیدن به اطراف شده بود
پرده پنجره رو کنار کشید و با صورت ذوق زده ای به سمت تهیونگی که روی تخت دراز کشیده و با ساعدش چشماشو پوشونده بود برگشت
+ ددی؟
پسر بزرگ تر بدون اون که ساعدش رو از روی چشماش برداره هوم خوابالودی گفت
+ اون بیرون ... اون پل بزرگه از وسط نصف شد و رفت بالا
_ بخاطر کشتی های تجاریه بیبی شبا پل های بزرگو اینجوری جمع می کنن که کشتی ها رد بشن
+ اما اگر یه آدمی اون بالا باشه چی می شه ؟
تهیونگ پوفی کشید و بعد ازقلتی بهش نگاه کرد
_ جونگ وقتی می خوان پلو ببندن مطمئن می شن کسی روش نباشه
جونگکوک بعد از گفتن آهانی به سمت یخچال کوچیک سمت دیوار رفت و خودشو مشغول پیدا کردن خوراکی مورد علاقش کرد
+ ددییییییی؟؟؟؟
جونگکوک با لحن کشداری صداش کرد
_ چیه کوک ؟
پسر کوچیک تر به سمت تخت قدم برداشت و کنار تهیونگ دراز کشید
مشغول ور رفتن با چتری های پایین ریخته شده ددیش شد و لب هاشو غنچه کرد
تهیونگ باز هم پوفی کشید و به چشمای خرگوشی جونگکوک خیره شد
_ چیه بیبی؟
+ می شه بریم بیرون ؟
_ الان؟ ساعت نه شبه
جونگکوک همچان بهش خیره شد و از نوازش کردن موهاش دست نکشید
برخلاف میل شدیدش به خواب بخاطر چند ساعت متوالی چک کردن پرونده های تجاری شرکت از جاش بلند شد و به سمت یخچال کوچیک قدم برداشت
بطری خوشرنگ آمریکانو آماده رو بیرون کشید و به جونگکوک اشاره کرد
_ قبل از تموم شدن این بطری باید حاضر دم در اتاق باشی وگرنه خبری از گردش شبونه نیست
پسر کوچیک تر به سرعت از جاش بلند شد و بعد از محکم بوسیدن گونه تهیونگ به سمت چمدون سرمه ای رنگ پرواز کرد
پسر بزرگ تر چشمی چرخوند و در بطری رو باز کرد
دیدن جنب و جوش اون خرگوش کوچولو بشدت براش لذت بخش بود
KAMU SEDANG MEMBACA
Crime
Fiksi Penggemarگاهی خالق و مخلوق داستانی متفاوت خواهند داشت جنایت می تواند یک قداست باشد حقیقت یک مفهوم تحریف شده بیش نبود به مانند مذاهب و خالق مخلوقش را ستایش کرد