کریسمس

1.5K 230 144
                                    

کریستال های برف به آرومی از ابر های سیاه رنگ خداحافظی می کردن و عازم سفر با شکوهشون به سرزمین عجایب می شدن 

کسی چه می دونه شاید روزی یک کریستال به قله می رسید شاید هم روزی روی دریاچه فرود می اومد .... روی یک جسد یخ زده بین انبوه جنگل؟ چرا که نه 

تماشای  بازی دونه های برفی ازپشت پنجره قدی اتاق تهیونگ چیزی بود که توی چند روز اخیر بعد از برگشتشون جونگکوک دیوانه وار دوستش داشت 

چه خوب می شد اگر تهیونگ پیانوش رو توی اتاق خودش میاورد 

اینطوری جونگکوک روی صندلی ننویی کنار شومینه می نشست یا شایدم روی لبه سنگی کنار پنجره کنج اتاق 

اما احتامالا تهیونگ بهش اجازه نمی داد روی لبه سنگی بشینه 

کیه که دلش بخواد محبوبش سرما بخوره و دل درد بگیره؟ قطعا اون  پسر مو مشکی هم از این قاعده مستثنی نبود 

اونجا روی صندلی ننویی می نشست و به معاشقه انگشتای کشیده ددیش با اون کلاویه های سخاوتمند نگاه می کرد 

آخ که چقدر خوب می شد اگر موقع تماشای پسر بزرگ تر یه ماگ لاته هم توی دستاش باشه 

از پنجره فاصله گرفت و به سمت تخت بزرگ وسط اتاق قدم برداشت 

لباس هایی که روی تخت چیده بود رو برداشت و مشغول عوض کردنشون شد  ..... چیزی تا رسیدن مهمون های عزیزشون نمونده بود و جونگکوک باید آماده می شد 

چه حیف که  کریسمس امسال با شوخی های جیمین و کلوچه های شکلاتی مخصوص جین و همینطور مراقبت های بیش از اندازه سوهو نمی گذشت 

دستش روی یقه بافت کرم رنگ ثابت موند 

چقدر دلش برای  جیمین تنگ شده بود ..... چقدر دوست بدی بوده که یک ماه بی خبر گذاشته و رفته اما تقصیر اون چی بود مگه ؟ شاید ددی تهیونگش یه فکری برای این مسئله کرده بوده 

با ورود میساکی به اتاق  لبخندی روی لب هاش نشوند و به خواهر کوچولوش که روی تخت می نشست نگاه کرد 

میساکی_ هیونگ؟ 

دخترک با لحن کنجکاو و پرسشی پرسید و باعث شد جونگکوک بیشتر لبخند بزنه 

+ بله؟ 

دخترک کمی پاهاش رو تاب داد و نگاهش رو کم کم بالا آورد 

میساکی_ دوستای بابا اومدن ولی ما که اونارو نمی شناسیمشون پس چجوری می خواییم باهاشون جشن بگیریم؟

جونگکوک جلوی پاهای دخترک زانو زد و موهای لخت و بلندش رو نوازش کرد 

+اونا دوستای بابا نیستن فندق اونا خانواده باباتن که یعنی از این به بعد خانواده ماهم محسوب می شن 

CrimeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora