لطفا حتما با آهنگی که گفتم بخونیدش ممنون
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اتاقک سفید
درد جان گدازی که این روز ها افکار مالیخولیایی اش را به بوسه دیوانگی می کشید
درد در سلول هایش زبانه بی نایی می کشید
پیرهن سفید رنگی که بدتر به جان سوسوی چشمانش افتاده بود
فایده ای نداشت
هرچه قدر با زجه التماس به دنبال رنگی بجز سفیدی می گشت چیزی نمی یافت
دستانش پشت کمرش در هم تنیده شده بودند تا حتی نتواند رنگ دستانش را ببیند
سفیدی تنها کلمه ای که در ذهن دردناکش زوزه می کشید
او تسلیم شده بود
خودش را در واهی باختن می دید دیگر جانی برای مقاومت نداشت دیگر درس هایی که روزی شغلش بودند هم نتوانستند نجاتش دهند
صدایی که به گوش هایش رسید
نغمه امید
" رنگ "
همچون ملوانی که پس از هفته ها سپری کردن روز و شب در آبی دریا چشمش به خشکی خورده بود با تمام وجود تضاد روبرویش را با سفیدی نفس می کشید
بوی عطر سرد و تلخ بی رنگ به میانه بینی اش پیچید
روی دوزانو هایش نشسته بود و سرش را پایین گرفته بود
موهای مواج سیاه رنگش به دور صورتش ریخته بودند اما کمکی به بازی جستجوی رنگ ذهنش نمی کردند
حال فقط و فقط آن جفت کفش های مشکی به چشمانش می آمد کفش هایی که صاحبش کسی نبود جز زندان بان این روز هایش
با صدای ارام و دورگه شده ای از خشکی لب زد
+ د..ددی؟
بوی سیگار به خوبی در مشامش می دویید
صدای بم و عمیق زندان بانش به گوشش رسید
_ فکراتو کردی ؟
بی آن که سری بالا بیاورد نجوا کرد
+ مطیع می شم , متعلق می شم ددی
انگشتان قلمی و بلند مرد مشغول نوازش خط فکش شدند
انگشتان با آرامش به سمت صورت پسر لیز خوردند و چانه لرزانش را به اسارت کشیدند
مرد صورتش را با دستش بالا گرفت و به عمق چشمان مشکی پسرک خیره شد
_ بیبی بوی
با التماس به مردی که خط فکش رو باز هم به نوازش گرفته بود خیره شد
+ Mein Herr, mein ewiger Besitzer(ماین هِر , ماین ایوی گا بیزیتسیا ) ( ارباب من , صاحب ابدی من )
پوزخندی زد و بعد از نوازش بخشی از ترقوه پسرک پوک دیگه ای به سیگار مشکی رنگ بین انگشتاش زد
_Mein Sohn, Prinz des Semgo-Reiches (ماین زون , پِغینس دِس سمگو غایشسز )( پسر من , پرنس «شاهزاده »امپراطوری سمگو)
مرد با لبخند تاریکی جوابش رو داد و با شصتش لب پسرک رو نوازش کرد
_ جونگکوک ؟
پسر با چشمایی که هنوز ملتمس بودن بهش خیره شد
مرد ابرویی بالا انداخت
_ جواب ددی رو نمی دی ؟
+ ب..بله ددی ؟
مرد لبخندی زد و به سمت پسر خم شد
لب هاشو مماس لب های پسر نگه داشت و لب زد
_ آخرین مرحله رو رد کن و کاملا متعلق به من شو متعلق به کیم تهیونگ !
پسرک بوسه ای به لبای تهیونگ زد
+ من برده ددیم , هرچی که ددی بخواد
پسر بزرگ تر صاف ایستاد و پکی به سیگارش زد
سرش رو کج کرد و به پسری که از پایین بهش خیره شده بود نگاه کرد
پک عمیق تری به سیگار زد و دودش رو توی دهنش نگه داشت
باز هم سرش رو به سمت پایین خم کرد و با بوسه عمیقی دود رو به ریه های پسر کوچیک تر منتقل کرد
پسرک اما طوری که انگار هوای تازه ای برای تنفس پیدا کرده باشه تمام دود رو با آغوش باز پذیرفت و لبخند محضونی زد
تهیونگ بدون این که فاصله زیادی به لب هاشون بده روی لب های جونگکوک لب زد
_ از سفیدی فرار کن , از سفیدی فرار کن و برای من شو
از پسرک فاصله گرفت و باز هم بهش خیره شد
پسر کوچیک تر نیشخندی زد و دود رو بیرون داد , زبونش رو توی دهنش چرخوند و سنجاق کوچیک ظریفی که همراه بوسه دود آلود نسیبش شده بود رو بین دندون هاش گرفت لبخند زیبایی زد که باعث شد سنجاق بین دندوناش به چشم بیان
تهیونگ ابرویی بالا انداخت . همونطور که به سمت در خروجی قدم بر می داشت زمزمه کرد
_ نشون بده که لایق داشتن لقب هستی جونگکوک
+Ich enttäusche meinen Baumeister nicht ( ایش اِنتویشه ماینن باومَستا نیش) ( خالقم را ناامید نمی کنم )
ایا کسی می تونست لبخند تاریک و کثیفی که روی لبای تهیونگ درحال شکل گرفتن بود رو ببینه ؟ مسلما فقط دیوار ها از دیدنش لرز کرده بودن
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سلاممممممممم یه پارت یهویی براتون نوشتم
خب می دونم برگاتون ریخته اما لطفا صبور باشین می فهمین چی شده
الان فقط یه پرش کوچولو به آینده داشتیم ولی از پارت بعدی به روال معمولمون بر می گردیم
هرازچند گاهی یه پرش به اینده خواهیم داشت
لطفا راجب این پارت نظراتتونو بهم بگید باشه ؟ چون برام خیلی مهمه
من منتظر ووت و نظراتتون می مونم
YOU ARE READING
Crime
Fanfictionگاهی خالق و مخلوق داستانی متفاوت خواهند داشت جنایت می تواند یک قداست باشد حقیقت یک مفهوم تحریف شده بیش نبود به مانند مذاهب و خالق مخلوقش را ستایش کرد