《 25 》

80 19 93
                                    


یاشار ارام شانه ام را تکان داد و با لطافت گفت:

پاشو ساره سرمت تموم شد!

ارام از روی تخت بلند شدم که تعادلم را از دست دادم و دوباره روی تخت افتادم که یاشار بازوام را گرفت و از اتاق بیرون برد که رو به یاشار گفتم:

کی منو اورد تو درمانگاه؟!

یاشار حق به جانب گفت:

خیالت راحت خودم اوردمت!

با تعجب نگاهی به او انداختم که دوباره گفت:

به خدا!!!

با چشم های گرد شده گفتم:

هاااا؟؟! یکی دیگه تو این درمانگاه لعنتی نبود که تو منو بیاری ؟!

نگاه عاقل اندر سفیه ای به من انداخت و گفت:

هی حالا بیا و خوبی کن نذاشتم نا محرم بهش دست بزنه شاکی هم هست!

اینبار من حق به جانب گفتم:

مثلا تو خیلی به من محرمی؟؟!

لبخند زیبایی زد و گفت:

الان نیستم ولی قراره که بشم!

با حرص گفتم:

خیلی هم مطمئن نباش من هنوز نه جوابت رو دادم نه چیزی! تازه طبق ماده 637 قانون مجازات اسلامی که میگه " هر وقت زن و مردی که بین اونها عقله زوجیت نباشه و مرتکب روابط نامشروع یا عمل منافی عفت غیر از زنا از قبیل تقبیل یا مضاجعه بشن محکوم به 99 ضربه شلاق میشن و اگر عمل با عنف و اکراه باشه فقط اکراه کننده تعزیر میشه" پس در این صورت من میتونم ازت شکایت کنم دکتر مجد!

لبخند دندان نما و سرخوشی زدم که یاشار متوقف شد و ارام شروع به دست زدن کرد و گفت:

خانم دکتر شما قبل اینکه پزشکی بخونی ، وکالت خوندی؟!

پوزخندی زدم  وگفتم:

خیر بابای آیناز قاضیه گاهی اوقات برای اینکه بتونیم از حقوق خودمون دفاع کنیم بعضی از ماده ها رو برامون توضیح میده!!

با کمی شیطنت گفت:

از کجا ثابت میکنی که با اکراه منو بوسیدی؟!

با تعجب او نگاه کردم که ادامه داد:

اصلا از کجا میخوای ثابت کنی که من بوسیدمت؟!

سرتکان داد و بازویم را رها کرد و از من فاصله گرفت و گفت:

خانوم لطفا فاصله رو رعایت کنید مگه خودتون پدرو برادر ندارید که دست پسر مردم رو میگیرید؟؟!

نوچ نوچی کرد و به سمت ماشین رفت. سر تاسفی تکان دادم و ادامه راه تا ماشین را تنهایی رفتم.

دیگر تا خود ویلا با یاشار حرف نزدم. هوا تاریک شده بود و خورشید جای خود را به ماه داده بود اما هنوز مامان و بابا برنگشته بودند ، ترس وجودم را فرا گرفت و رو به یاشار گفتم:

شروعی دوبارهWhere stories live. Discover now