یاشار ارام شانه ام را تکان داد و با لطافت گفت:پاشو ساره سرمت تموم شد!
ارام از روی تخت بلند شدم که تعادلم را از دست دادم و دوباره روی تخت افتادم که یاشار بازوام را گرفت و از اتاق بیرون برد که رو به یاشار گفتم:
کی منو اورد تو درمانگاه؟!
یاشار حق به جانب گفت:
خیالت راحت خودم اوردمت!
با تعجب نگاهی به او انداختم که دوباره گفت:
به خدا!!!
با چشم های گرد شده گفتم:
هاااا؟؟! یکی دیگه تو این درمانگاه لعنتی نبود که تو منو بیاری ؟!
نگاه عاقل اندر سفیه ای به من انداخت و گفت:
هی حالا بیا و خوبی کن نذاشتم نا محرم بهش دست بزنه شاکی هم هست!
اینبار من حق به جانب گفتم:
مثلا تو خیلی به من محرمی؟؟!
لبخند زیبایی زد و گفت:
الان نیستم ولی قراره که بشم!
با حرص گفتم:
خیلی هم مطمئن نباش من هنوز نه جوابت رو دادم نه چیزی! تازه طبق ماده 637 قانون مجازات اسلامی که میگه " هر وقت زن و مردی که بین اونها عقله زوجیت نباشه و مرتکب روابط نامشروع یا عمل منافی عفت غیر از زنا از قبیل تقبیل یا مضاجعه بشن محکوم به 99 ضربه شلاق میشن و اگر عمل با عنف و اکراه باشه فقط اکراه کننده تعزیر میشه" پس در این صورت من میتونم ازت شکایت کنم دکتر مجد!
لبخند دندان نما و سرخوشی زدم که یاشار متوقف شد و ارام شروع به دست زدن کرد و گفت:
خانم دکتر شما قبل اینکه پزشکی بخونی ، وکالت خوندی؟!
پوزخندی زدم وگفتم:
خیر بابای آیناز قاضیه گاهی اوقات برای اینکه بتونیم از حقوق خودمون دفاع کنیم بعضی از ماده ها رو برامون توضیح میده!!
با کمی شیطنت گفت:
از کجا ثابت میکنی که با اکراه منو بوسیدی؟!
با تعجب او نگاه کردم که ادامه داد:
اصلا از کجا میخوای ثابت کنی که من بوسیدمت؟!
سرتکان داد و بازویم را رها کرد و از من فاصله گرفت و گفت:
خانوم لطفا فاصله رو رعایت کنید مگه خودتون پدرو برادر ندارید که دست پسر مردم رو میگیرید؟؟!
نوچ نوچی کرد و به سمت ماشین رفت. سر تاسفی تکان دادم و ادامه راه تا ماشین را تنهایی رفتم.
دیگر تا خود ویلا با یاشار حرف نزدم. هوا تاریک شده بود و خورشید جای خود را به ماه داده بود اما هنوز مامان و بابا برنگشته بودند ، ترس وجودم را فرا گرفت و رو به یاشار گفتم:

YOU ARE READING
شروعی دوباره
Romance_من تو رو میخوام با تموم وجودم پس هیچوقت تنهام نذار! +تا حالا نیمی از وجودت روجایی جا گذاشتی؟! _نه! +پس بدون منم نمیتونم بدون تو جایی برم!!! 📌وضعیت : در حال پارت گذاری....