..
یاشار هل و متعجب از جایش بلند شد و به مرد پشت سرش خیره نگاه کرد در ان لحظه انگار که چیزی در دلم فرو ریخت اب دهنم را قورت دادم وبا ترس به یاشار نگاه کردم که یاشار نگاه پر از اطمینانی به من کرد و روبه مرد گفت:بفرمایید!
ماموری که لباس سبز گشت ارشاد به تن داشت پوزخندی زد و گفت:
خوب داشتید معاشقه میکردید!
یاشار اخمی کرد و با جدیت گفت:
شما مامور دید زدن معاشقه ی مردمید؟؟؟!
مامور هم اخمی کرد و با حرص گفت:
خیر مامور دستگیریه امثال شمام!!!
یاشار سری تکان داد و مشت محکمی به صورت مامور زد زود از جایم بلند شدم دست هایم را روی دهانم گذاشتم و هینی کشیدم مامور خم شد و بینی اش را گرفت که یاشار مچ دستم را گرفت و کشید گفت:
بدو ساره!!!!
هر دو با هم به سرعت نور از انجا فاصله گرفتیم. کمی که گذشت هر دو به نفس نفس افتادیم و در خیابان پهن و خلوت آنجا نشستیم که یاشار نگاهی به من انداخت و هر دو با صدای بلندی شروع به خندیدن کردیم کمی جلوی خنده ام را گرفتم و با ته خنده ام گفتم:
چطوری جرات کردی بزنیش؟؟؟
نگاه عاقل اندر سفیه به من انداخت و گفت:
اگر نمیزدمش الان رفته بودیم کلانتری اونوقت تو به قید ضمانت ازاد میشدی منم میرفتم بازداشتگاه!!
سری تکان دادم و گفتم:
چرا میرفتی بازداشتگاه خوب برای توام ضمانت میذاشتیم!
ریز خندید و گفت:
اخه اونوقت پدر محترمتون ازم شکایت میکرد میگفت چرا دختر منو نصف شبی تو کوچه های ولنجک بوسیدی ! اونوقت چی باید بهش میگفتم؟!
به زمین نگاه کردم و کمی سرخ شدم این بار با خواست و اراده ی خودم او را بوسیدم لب هایم را مزه مزه کردم همان مزه ی توت فرنگی را میداد که اولین بار تجربه کردم.
یکهو یاد ماشین افتادم و با غم و بغض ضعیفی گفتم:
یاشار!
یاشار سرش را برگرداند و با عشق گفت:
جونم؟!
لبخندی زدم که زود از لب هایم محو شد و گفتم:
چطوری برگردیم؟؟!
یاشار کلافه دستی به موهایش کشید و از جایش بلند شد و دستش را به سمت من دراز کرد وگفت:
فعلا پاشو یه فکری میکنم!
دستم را در دست هایش قرار دادم و از جایم بلند شدم شانه به شانه ی هم در خیابان های خالی شهر قدم زدیم نسیم ملایم میوزدید و هوا را خنک کرده بود.

JE LEEST
شروعی دوباره
Romantiek_من تو رو میخوام با تموم وجودم پس هیچوقت تنهام نذار! +تا حالا نیمی از وجودت روجایی جا گذاشتی؟! _نه! +پس بدون منم نمیتونم بدون تو جایی برم!!! 📌وضعیت : در حال پارت گذاری....