با سر و صدا از خواب بیدار شدم ، گردنم درد گرفته بود و پلک هایم کمی ورم کرده بودند .
نگاهی به اطراف انداختم ، آسمان ابی که با لکه هایی از ابر زینت داده شده بود ، از ماشین پایین امدم و به شهری که زیر پاهایم بود نگاهی انداختم که ضربه ی نرمی روی شانه ام فرود امد و گفت:خوبی ساره؟
سرم را برگردانندم و ارام سری تکان دادم و گفتم:
خوبم !
کمی با انگشت هایم بازی کردم و سرم را پایین انداختم و گفتم:
ببخشید!
با دست هایش صورتم را قاب گرفت و بوسه ای به پیشانی ام زد کمی مکث کرد و بعد گفت:
اصلا این حرف رو نزن من دیشب به خاطر خودم اومدم نه تو!
لبخند بی روحی زدم و دوباره به سمت ماشین برگشتم یاشار هم همین کار را کرد ، بعد از یک ربعی که از انجا فاصله گرفتیم نگاهم به پاکت سیگار روی داشبورد افتاد و با تردید نگاهی بین یاشار و پاکت سیگار رد و بدل کردم و مردد پرسیدم:
تو سیگار میکشی؟!
لبخند تلخی زد و سری تکان داد و گفت:
اره گاهی!
کنجکاو شدم و با کنجکاوی پرسیدم:
مثلا اون گاهی کیه؟!
لبخندش پر رنگ تر شد و نفس عمیقی کشید و به من نگاهی انداخت و گفت:
مثلا زمانی که بین یه دوراهی باشم !
پوزخندی زدم و گفتم:
مثلا الان دوراهی تو بین من و اون خانم خوشگله اس؟
شانه ای بالا انداختم و گفتم:
البته منم بودم اونو انتخاب میکردم واقعا خیلی جذابه!!
یاشار بلند خندید و اخم ریزی کرد و گفت:
الان حسودی کردی؟!
اخم پر رنگی کردم و گفتم:
نه! به من چه !
و دست به سینه به روبه رو خیره شدم که سری تکان داد و گفت:
اره گیر کردم بین یه دوراهی که یه سمتش عشقه یه سمتش آرزو!
اخم هایم را باز کردم و دوباره پرسیدم:
خوب آرزو که دختر خوبیه چرا گیر کردی؟!
نگاه پر دردی به من کرد و گفت:
اخه دلم گیره بدم گیره ، گیره کسی که هیچ جوره راه نمیاد!
دلم میخواست ان دختر مغروری که به یاشار نه میگوید را بزنم درست بود از دستش ناراحت بودم اما جوانه ی مهر در دلم رشد کرده بود ولی حیف که جای جبران نیست!
با بغض خفیفی گفتم:
KAMU SEDANG MEMBACA
شروعی دوباره
Romansa_من تو رو میخوام با تموم وجودم پس هیچوقت تنهام نذار! +تا حالا نیمی از وجودت روجایی جا گذاشتی؟! _نه! +پس بدون منم نمیتونم بدون تو جایی برم!!! 📌وضعیت : در حال پارت گذاری....