part 8

6.3K 442 60
                                    

داستان از نگاه هری

بلندش کردم و بردمش تو اتاق خودم ، به صورت نازش نگاه کردم و خود به خود یه لبخند رو صورتم اومد ، من تاحالا انقد احساس وابستگی به کسی نداشتم اون خیلی شکننده و ضعیفه و الان هم اصلا تو وضعیت خوبی نیست ، حاضرم هرکاری کنم که به حالت عادیش برگرده

وقتی به این فک میکنم که اون پیرمردای لعنتی اِسکای رو مجبور به کاری که نمیخواست میکردن حالم خراب میشه ، این واقعا غیر قابل تصوره اون فقط ۱۸ سالشه ، چیزی که اِسکای در مورد اون مرتیکه سندرسون بهم گفت باعث میشه برم و یه دونه محکم بکوبم تو صورتش بخاطر همه ی دخترایی که این بلاها سرشون اومده مخصوصا اسکایلر

پتورو دادم کنارو اِسکای رو گذاشتم تو تخت ، اونم پتورو تا بالای چونش کشید رو خودش . یکم تا موهای بلوندش فاصله گرفتم و میتونم بگم و به صورتش که مثل فرشته ها بود نگاه میکردم و لذت میبردم ، آرزو میکنم که بیدار شه اونوقت میتونم از چشمای سبز قشنگش هم لذت ببرم ، بلند شدم و‌ پوشینیشو بوسیدم و از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت آشپزخونه و یه آبجو برداشتم و رفتم سمت اتاق نشیمن که قبل خواب یکم تلوزیون ببینم طبق عادت همیشگیم

فردا ازش میخوام که باهام بیاد سرکار ، خیلی خیلی دوست دارم که اون کل استادیو رو ببینه ولی اون فقط دو روزه اینجاست و نمیدونم ممکنه دست پاچه بشه ، من میتونم ساعت ها به حرفهاش گوش بدم و اصلا خسته نشم حتی اگه درمورد چیزای الکی و مسخره باشه ، من میتونم بهش گوش بدم

تقریبا ساعت ۹ه بلند شدم و تلوزیون رو خاموش کردم و رفتم سمت اتاقم ، شِت من همیشه بدون لباس میخوابم ، لباسام و دراوردم و گذاشتم داخل کمد پ رفتم تو تخت و به اسکای نگاه کردم ، صورتش به سمت من بود و یه اخم بانمک هم رو صورتش بود و قبل خواب به خودم شب بخیر گفتم

__________________

با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم آروم بلند شدم و به گوشیم نگاه کردم تا ببینم ساعت ۶ صبح کدوم مزاحمی زنگ زده ، البته لو

"لو ، میشه چند ساعت دیگه زنگ بزنی؟" آروم ولی با عصبانیت گفتم

"چرا آروم حرف میزنی؟" اون پرسید

"نکنه اون دختره که چند هفته پیش باهاش بودی اونجاست" صدای پوزخندش و شنیدم

"نه ما تموم‌کردیم ، من دارم به یه دوست کمک میکنم اون پیشم میمونه"

"ینی داری میگی گذاشتی یه نفر تو خونت بمونه اونم بیشتر از یه روز؟؟"

"آره"

"من فقط داشتم شوخی میکردم ولی جدی اون جوجه کیه؟"

"اسمش اِسکایلره"

"نمیخوای با ما آشناش کنی؟"

"نمیدونم ، راستش اون یکم خجالتیه"

Through The Dark [H.S]Where stories live. Discover now