Through The Dark [H.S]

part 19

دو هفته بعد

داستان از نگاه هری

امروز تولد اسکایلره و اون میره تو 19 سالگی دو هفته ی گذشته واقعا بهترین هفته های عمرم بودن . اسکای باهام به سرکار اومد و موقع هایی هم که سرکار نمیومد میرفت پیش دخترا و واقعا باهاشاون صمیمی شده به خصوص سوفی هر شب باهم در مورد اتفاقایی که تو روز برامون اتفاق میوفته صحبت میکنیم و موقع هایی که اون زودتر از من میخوابه بیدار میمونم و تماشاش میکنم من میتونم همه چیو بدون ناراحتی یا خجالت با اسکای در میون بزارم و خودم و خالی کنم

برای امشب یه میز بزرگ تو یه رستوران خیلی گرون رزرو کردم و هرکی که اسکای میشناسه : پسرا و دوست دختراشون و همچنین پسرای فایو ساس اونجا دعوتن بعدشم قراره هممون باهم بریم به یه کلاب و یکم خوش بگذرونیم من برای اسکای یه کارت بانکی گرفتم که هروقت هرچیزی خواست بدون این که به من بگه برای خودش فراهم کنه همه تو رستوران منتظرمون میمونن تا ما برسیم و من میخوام امشب به اسکای ثابت کنم که بهش اهمیت میدم و برام مهمه

میخوام از امشب یه شب فراموش نکردنی بسازم...بریم ببینیم چطوری مست میشه :)))

"اسکای"

من گفتم و رفتم سمت مبلی که اسکای روش نشسته بود و داشت فیلم میدید

"هومم"

اون گفت و برگشت به سمتم نشستم بغلش و دستمو گذاشتم رو مبل و پاهامو انداختم رو هم و با لبخند بهش نگاه کردم

"چیه؟"

با تعجب پرسید و با لبخند من یه لبخند رو صورتش اومد

"تو باید بری حاضر بشی"

من گفتم و لبخندم به خنده تبدیل شد

"هری من گفته بودم که.. -و من که به چیزایی که تو گفتی گوش دادم؟"

با خنده پریدم وسط حرفشو گفتم یه آه اروم کشید و از رو مبل بلند شد

"چی بپوشم؟"

درحالی که دستشو گذاشت رو کمرش پرسید

"تو برو حموم و اماده شو من لباستو برات انتخاب میکنم"

نگاه اسکای طوری بود که گفت : باشه بابا

و بعد رفت سمت اتاقش منم بلند شدم و پشت سرش رفتم دو قدم باهاش فاصله داشتم که اسکای دویید منم خود به خود دوییدم ولی زودتر از من رسید به حموم و در و بست بلند خندیدم و سرم و تکون دادم رفتم سمت کمد لباسامو یه لباس آبی که به جشن امروز هم میومد پیدا کردم و انداختم رو تختش تا هرموقع اومد ببینتش میخواستم از اتاق برم بیرون که چشمم خورد به یه دفتر روی میز رفتم سمتش و برداشتمش . نشستم رو تخت اسکای و صفحه ی اولشو باز کردم روش نوشته بود: