part 18

4.2K 290 21
                                        

به خودم عطر زدم و لباسمو مرتب کردم و از پله ها رفتم پایین و هری رو دیدم که با یه تی شرت و شلوار جین مشکیه همیشگیش و کفشای قهوه ایش رو مبل نشسته "دوسش دارم" درحالی که به دورو برش نگاه میکرد گفت حتی به من نگاهم نکرد "مرسی" با لبخند گفتم و رفتم رو مبل بغل هری نشستم و حالا هری داشت به زمین نگاه میکرد "هری لطفا بس کن" با خنده گفتم چون میدونستم داره از قصد این کارو میکنه "ببخشید" اینو گفت و از سرتا پا بهم یه نگاه انداخت و همینطوری بهم خیره مونده بود

"میخوای نوشیدنی ها و غذاهارو باهام آماده کنی؟" با لبخند سرم و تکون دادم و باهم رفتیم سمت اشپزخونه و مشغول شدیم غذاهای سرد و گرم و جدا هرکدوم و تو یه ظرف گذاششتیم و بعد نوشیدنی هارو تو یخ گذاشتیم . هری یه اهنگ گذاشت و صداشو کم کرد چون الان فقط منو اونیم

تقریبا ساعت 6:30 پسرا : نایل . زین . لیام . لوییس با دوست دختراشون رسیدن دوست دختر نایل سوفی که خیلی هم خوشگل بود و موهای قهوه ای و چشمای قهوه ای داشت

"سوف این اسکای هستش" هری گفت و اون اومد و اروم بغلم کرد . "وقتی هری ازتو تعریف کرد و گفت که امشب قراره اینجا باشی فقط از رو صندلیم پریدم که زودتر بیام ببینمت" سوفی گفت و من به هری نگاه کردم و اون با خجالت لبخند زد

"اسکای این جید هست دوست دختر لیام" یه دختر باموهای قهوه ایه روشن و یکم قرمز و چشمای قهوه ای که یه لباس خال خالی پوشیده بود اومد و بغلم کرد "من لیسا هستم" یه دختر با موهای بلوند و چشمای ابی روشن اومد جلو و اونم بغلم کرد و رفت بغل زین وایساد "من استفانی هستم" یه دختر با موهای تقریبا فر قهوه ای و چشمای قهوه ای مهربون اومد و بغلم کرد و بغل لوییس وایساد هری دستشو دور کمرم گذاشت و منو به خودش نزدیک کرد "شما دوتا خیلی جذابید" سوفی گفت و سرشو گذاشت رو شونه ی نایل گذاشت هری خندید و همگی باهم رفتیم تو خونه تا حرف بزنیم و نوشیدنی بخوریم

***

الان تقریبا ساعت 8:30 هست و همه ی مهمونا اومدن و منم 2 تا نوشیدنی خوردم و الانم دارم سومی رو میخورم صدای آهنگ خیلی بلنده طوری که خونه داره میلرزه ولی خدا واقعا داره خوش میگذره

من با دخترا رقصیدم و باهم اونجارو منفجر کردیم . دستم و گذاشتم رو پهلوم و داشتم دنبال سوفی میرفتم باهم از سالن رقص خارج شدیم و رفتیم سمت بیرون که یه میز بزرگ گذاشته بودیم چندتا دختر و پسر هم اونجا نشسته بودن یه سریشون حرف میزدن و بقیشو درحال خوردن بودن من رفتم و رو صندلی که خالی بود نشستم و درست دوتا پسر بغلم بودم یکیشون برگشت سمتم و بهم یه لبخند زد اون یه موهای بلوند و چشمای قهوه ای داشت و همینطور هیکلی بود "من تای هستم" دستشو اورد جلو و باهام دست داد "منم اسکای هستم"

"اسکای اسم خیلی قشنگیه...مثل خودت" اون گفت و من بهش لبخند زدم و نوشیدنیمو سر کشیدم "خوب تو هری رو از کجا میشناسی؟" اون پرسید "خوب ما دوستیم" من گفتم و اون سرشو تکون داد "فقط دوست؟" اوه لعنتی خوب من الان نمبدونم که چه جوابی بهش بدم چون ممکنه هری خوشش نیاد و...اصلا نمیدونم چی جواب بدم "اره فقط دوستیم ولی خیلی صمیمی هستیم"

Through The Dark [H.S]Where stories live. Discover now