اولیور برگشت سمت صدا و خواست چیزی بگه که کلینت صداش زد
+به نظرت دو تا بطری جواب میده؟
اولی چون شناختی از بقیه نداشت گفت
_نمیدونم...
کلینت ابرویی بالا انداخت و دوتا بطریو برداشت و گفت
+جواب کوتاه و سازنده ای بود...
و رفت سمت میز بچه ها.
اینبار برگشت سمت صدای خنده ی مرد متصدی.اولی طوری نگاهش کرد که مرد کاملا خندشو خورد و دستاشو به نشونه ی تسلیم بالا برد ،گفت
*خیلی خب اون نگاه میتونه ادم بکشه! چی بیارم واست ولفی؟
اولیورخندش گرفت.مرد حدودا هم سن و سال خودش بود با موهای خرمایی و چشمای بلوطی :). ولی لباس پوشیدنش جوری بود که انگار مربی مهد کودکه.شایدم یه پسر بچه ی شلخته.حس کرد نگاه مرده خیلی تیزه پس نگاهشو ازش گرفت و نگاهشو به بطری های پشت سر مرده کرد و متفکر گفت
_اووووم...بزار ببینم..
مرد رد نگاهشو گرفت و دستشو زیر چونش گرفت و ادای فکر کردنشو در اورد و گفت
+تا تو میبینی من برم موزیکو عوض کنم...
و رفت داخل اتاقک کوچکی اکه اون پشت بود و اهنگو عوض کرد و اهنگ love از michael buble پخش شد.مرد برگشت و درحالی که به تنش کش و قوصی داد با خمیازه گفت
+خب دیدنت تموم شد؟
اولیور از وضعیتش و مدل حرفش همزمان با خمیازه خندش گرفت.اون مشغول سفارش گرفتن از یک مشتری دیگه شد و ثور از اونطرف دستی برای اولی تکون داد تا زود تر بیاد و بهشون به پیونده.مشتری که کارش راه افتاد اولی سریع گفت
+دو تا بطری ودکا واسم نگه دار...موقع رفتن با خودم میبرم.
و پولشو گذاشت روی میز.مرد اسکناسارو برداشت و چشماشو چرخوند گفت
_این همه دیدن اخرشم ودکا!نا امیدم کردی ولفی...
اولی سرشو خاروند و نگاه کج با مزه ای به نشانه ی حق دادن به مردو ،تحویلش داد که مرد خندید و گفت
+اذیتت کردم پسر،خواستی بری بیا ازم بگیر...
و چشمکی به اولی زد. اولی لبخندی زد و رفت تا به دوستاش بپیونده.
بچه ها همه انگار منتظر بودن که برگرده و شروع نکرده بودن.همه این مکالمات شاید ۳ دقیقه بیشتر طول نکشیده بود اما انگار برای اونا خیلی بیشتر به نظر اومده بود و انتظار برای نوشیدن بطری هایی که چشمک میزدن شاکیشون کرده بود.
پیترو تنها کسی بود که سرش توی گوشیش بود و طبق معمول بی توجه داشت ادامس میترکوند.
ثور وقتی اولی اومد گفت
×چیزیم که سفارش ندادی اخر!
اولی خواست چیزی بگه که کلینت سریع بطریو باز کرد و گفت
_اماده واسه راند اول گایززز!
