اولیور موبایلشو برداشت و رفت توی بالکن کوچیک خونش و قبلش به روی که همچنان دو دل جلوی در وایستاده بود گفت
+غذا فراموش نشه مهمون!
روی خندش گرفته بود و در نهایت با خودش گفت که حداقل خوردن اون غذا ضرری نداره.پس ظرف نودلو برداشت و کنار اپن اشپزخونه مشغول خوردن شد.وقتی غذاش تموم شد تماس اولیم تموم شد و اومد داخل.
اولی برگشت داخل و گفت
+ببینم شماره تلفن داری؟
_چرا؟
+مشخصه که عادت داری سوالو با سوال جواب بدی،واسه کاری که گفتم...یه جوری باید بهت خبر بدم دیگه
_ینی ...اون موضوع جدی بود؟
+شوخی دارم من باهات بچه جون؟دوباره باید یه چاقوی دیگه پرت کنم سمتت تا...
_نه نه نه!اره دارم
+خوبه
و گوشیشو بهش داد تا شمارشو وارد کنه.وقتی شمارشو داد اولی یک میسکال براش انداخت
+شماره ی منو هم داشته باش...راستی اسمم تاده
روی چند ثانیه ای سکوت کردو اولی گوشیشو گذاشت روی میز کنار تخت و چند تا حرکتت کششی رفت.روی همینجوری انگار خشکش زده بود که اولی که پشتش بهش بود یهو برگشت سمتش و با جدیت گفت
+میخوای تا شب اینجا وایستی و خیره بشی به من!غذا تو خوردی،فک کنم وقت رفتنه!
روی تازه فهمید که دیگه دلیلی برای اونجا موندن نداره و سریع رفت سمت در و گفت
_درسته درسته...
اولی نشست کف خونه و مشغول شنا رفتن شد.روی هنوز جلوی در بود انگار مردد بود ولی در نهایت با خودش کنار اومد و قبل رفتن گفت
+...متاسفم،..و ممنونم!
اولیور فقط بهش نگاهی کردو اون رفت و در بست.
وقتی درو بست اولی سریع از جاش بلند شد و شماره رو برای فلیسیتی که دوست دبیرستانش بود و البته هکر کارکشته فرستاد
زیر شماره ی روی نوشت
"هی میس اسموک،امار این شماره رو در بیار،ادرس واسم مالکشو میخوام.و اینکه میس یو لیدی :)"