تونی در حالی که دوناتاشو دو لپی میخورد و عقب ماشین لامبورگینی لم داده بود مخاطب به راننده که هوپ بود گفت
+حوصله ی شرکتو ندارم،بریم خونه
_ولی امروز یه جلسه ی مهم با سهام دارای شرکت...
+زنگ بزن به لوکی بگو یه کاریش بکنه
_قربان یادتون دفعه قبلم اقای ادین سان بیچاره توی خونه از طریق ویدیو کنفرانس جمعش کرد
+نه یادم نرفته،خب که چی! وظیفشه!میخواست رفیق من نشه!
هوپ اهی کشید و گفت
_من روم نمیشه قربان،پس خودتون زنگ بزنین و باهاشون هماهنگ کنین که مثل دفعه قبل با شلوارک یهو نیان توی کادر،حداقل لباس رسمی بپوشن
+هوووف...خیلی خب،جارویس شماره ی لوکیو بگیر
صدای جارویس توی ماشین پخش شد
×بعله قربان
بعد از چند تا بوق خوردن صدای گرفته وخواب الود لوکی توی ماشین روی اسپیکر پخش شد
*اگه زیر ماشینی چیزی نرفته باشی و این موقع زنگ زده باشی ،خودم میام زیرت میگیرم استارک...
تونی تازه ساعتو که ۵و نیم صبحو نشون میداد دید.هوپ خندشو کنترل کرد.تونی با خونسردی گفت
+بده میخوام سحر خیزت کنم؟
لوکی که فهمید بازم مثل همیشه تونی بدون دلیل کله صبح بیدارش کرده کلافه چند تا فحش داد
*فاک یو تونی...فقط فاک یو،دو ساعت بود همش خوابیده بودم...
+اووو...من اصلا نخوابیدم بچه سوسول
*عوضی همه مثل خودت خفاش شبن مگه!خبر مرگت حالا چه کار فاکی داری کله صبح با من مادر مرده؟
+هیچی پسرم،خواستم زود تر خبر بدم مثل دفعه قبل با شلوارک سکسیت ویدیو کنفرانس برگذار نکنی...
*باززززم!لعنتی!خیلی پررویی!!صنایع استارکه مثلا
+مال منو تو نداره که عشقم..
لوکی با حرف اخر قشنگ حرصی شد
*عهههه! پس چرا فامیلیمو سر در شرکت فاکینگت نمیبینم!
+عه لوس نشو دیگه وکیل خوشتیپم
*عمتو خر کن...حالا خودت چیکار داری که نمیتونی خودت بری شرکت مستر استارک؟
به برج استارک رسیدن و هوپ ماشینو نگه داشت.
تونی لبخند شیطانی روی لباش نشستو از پنجره ماشین به خونش نگاهی انداخت و گفت
+من وقت دکتر دارم...
هوپ با خنده از صندلی جلو به نشانه ی تاسف سری تکون داد.
لوکی ولی بهتر ازینا باهاش اشنا بود
*نمیدونم چرا هر دفعه این سوالو میپرسم وقتی میدونم یه روده راست تو شکمت نیست نکبت!خیلی خب...
تونی با ذوق و حس رضایت گفت
+ اخ قربونت که رفیق!
*ازت متنفرم...
+منم دوست دارم
و مکالمه از طرف لوکی قطع شد.